-
خدا ببخشید
شنبه 18 فروردین 1403 23:56
پرنده رو بردم دامپزشکی دکترش امید بهش نداشت اما خب قطره داد هوا گرم بود روزه هم بودم رسیدم خونه افتادم دیگه نتونستم حتی قطره پرنده رو بزنم . افتادم و اونقدر فشارم رفته بود پایین که نشد تکون بخورم چشمام رو باز کردم چند دقیقه به اذان بود یه یه سختی رفتم آشپزخونه و دیگه یه کم حلواشکری و با نان خوردم .دیدم اینطوره حالم...
-
پرنده
شنبه 18 فروردین 1403 13:18
اون پرنده که عید پیداش کردم مریض هست یعنی از اول مریض بود و یه چشمش قرمز بود رفتیم یه دارو گرفتیم براش زدیم چند روز خوب بود از دیروز توجه کردم چشمش داره کور میشه دیگه هم نه آواز خوند نه پرواز کرد خیلی ناراحتم میخام ببرم دامپزشکی چیزی این طفلی رو ببینه من خیلی از پرنده و اینا میترسم اینم بخاطر اینکه گربه نخوره اوردم تو...
-
امنه
جمعه 17 فروردین 1403 13:52
حدود هشت سال یا ده سال پیش من یه جایی میرفتم که اونجا پر بود از افرادی که تازه مسلمان شده بودن و از کشورهای دیگه اومده بودن شهر ما درس بخونند یا آداب اسلام رو یاد بگیرند خانم هایی از کشورهای پاکستان هندوستان آلمان و....بعضی تنها بعضی با خانواده خب اغلب هم میتونستن حدودی فارسی صحبت کنند . اونجا من با کلی آدم دوست شدم...
-
در جستجوی کار ۲
پنجشنبه 16 فروردین 1403 21:48
صبح برنامه دیوار رو چک کردم کار مناسبی امروز نبود یکی دو تا ظرفشور میخواستم که من اصلن سرعتم پایین هست و کار که تند تند بخوان نمیتونم انجام بدم .یه مورد نگهداری از سالمند خب من تجربه اینکار رو هم ندارم و نمیتونم اعتماد کنم برم خونه مردم شب بخوابم .یه ادمین بود تماس گرفتم ادمین حرفه ای میخواست و خیلی سوال و پرسش کرد...
-
کار
پنجشنبه 16 فروردین 1403 14:31
اینطوری که قیمت ها داره میره بالا دیگه کار سه میلیون چهار میلیون به درد من نمیخوره بابد کار با درامد دلاری پیدا کنم.برم تو یوتیوب کانال بزنم بلکه اون طوری درامد داشته باشم کارایی که بلد هستم فقط حرفه ای فتوشاپ میتونم آموزش بدم. یا برم مثل قدیم لباس بیارم بفروشم کدوم بهتره ؟؟؟
-
کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 22:01
فانتزی شغلی من داشتن یه کارخونه پاک کن هست از این پاک کن های فانتزی و کیوت درست کنم ..یه زمانی هم دوست داشتم کارخونه شکلات سازی چارلی رو داشته باشم . اما حیف اینا فانتزی هست و من در به در دنبال کارم کارخونه دمپایی هم هست اگه بخوام کار کنم اما اونجا بعضی همکارا مرد برا کشور دوست و همسایه هستن با اینکه نژاد پرست نیستم...
-
کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 21:55
فانتزی شغلی من اینه که یه کارخونه پاک کن داشته باشم از این پاک کن های کیوت و فانتزی درست کنم .
-
در جستجوی کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 13:30
از صبح افتادم دنبال کار دیروز هماهنگ کرده بودم که برم برا صحبت با اسنپ رفتم و کلز منتظر شدم تا مسئولش اومد و فکر کنم خوششون نیومد و گفت تماس میگیریم از اینجا با یه جای دیکه هماهنگ کردم گفتم ادرس پیامک کنید بیام ادرس رو زدم اسنپ دقیق تو محل یکی از آشنا ها بود مجدد تماس گرفتم چک کردم دیدم بله دقیق اون کوچه هست و کفتم...
-
اخلاق مورچه
چهارشنبه 15 فروردین 1403 07:19
میخام یه بخشی تو وبلاگم داشته باشم درباره اخلاق مورچه هم اخلاق خوب هم اخلاق بد بعد بیام همش رو بخونم ببینم کدوم اذیت بیشتری میشم و چطور درستش کنم یکی از کارای روی مخ مورچه فیلم دیدن هست .هر موقع خونه باشه هر فیلم سینمایی یا نمایش خانگی اومده باشه رو حتما میبینه .مافیا و زودیاک و ال و بل یعنی فیلمی نیست که ندیده باشه...
-
کار
سهشنبه 14 فروردین 1403 15:19
شروع کردم تو برنامه دیوار دربه در کار میکردم دیگه از یه جایی امسال باید شروع کنم . دلم نمیخواست برم سرکار چون هنوز کمرم درد میکنه و ممکنه نتونم درست کار کنم اما خب اینکه بمونم خونه باعث آسیب به روانم میشه. اخ اگه ماشین داشتم میرفتم اسنپ کار میکردم .ساعتش دست خودم بود روزه هم نتونستم بگیرم چون سحر خواب موندم .
-
مهمانی
دوشنبه 13 فروردین 1403 19:25
خونه مادر مورچه دعوتم میدونید اینجا خیلی خوشحال میشم چون مادرش دستپختش خیلی خوبه و علاقه به غذا زیاد داره بخاطر همین همیشه اینجا پر از خوراکی هست. غذا که پختش رو زیاد بلد نیستم و درست میکنه . کلن اگه دختراش هم نباشن دیگه خوووبه البته چون چند سال باهاش قهر بودم الان بیشتر بخاطر اینکه قلبی راضی بشم ازش وقتی میرم اونجا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردین 1403 17:54
هرچقدر از زندگی های همدیگه کمتر خبر داشته باشیم، آدمای بهتری برای همدیگه هستیم. اگر ذره ای بدونید، یا میشید قاضی یا پدر نصیحت گر یا مرشد و رهبر و مددکار اجتماعی. برگرفته از وبلاگ یه نفر دیگه سیزده بدر برا افطار مادر مورچه دعوت کرد خونه شون
-
شب قدر
یکشنبه 12 فروردین 1403 18:58
هر شبمون باید قدر باشه امشب میخوام برا چند نفر دعا کنم تمام کسایی که منتظر فرزند هستن حالا کسایی که باردار هستن خدا کمک کنه دوران رو به سلامتی بگذرانند و کسایی که در راه درمان ناباروری هستن خدا کمک کنه اینهمه صبر براشون نتیجه بدا و اونهام خوشحال بشن خدا به همه کودکی سالم هدیه بده اون خانمه که سه تا بچه داره تنها داره...
-
مسافرت ۳
یکشنبه 12 فروردین 1403 16:56
خاطرات مسافرت که باعث شد بگم مسافرت گروهی خوب نیست . مسافرتی که رفتم چون بیشتر افراد عاشق گرما بودن و دلبسته به بخاری تمام روزای سفر بخاری درجه زیاد روشن بود و من هم بیزار از گرما مجبور بودم تحمل کنم بخاری کم اونجا معنا نداشت . یعنی از گرما خفه شدم. دومی که خیلی لجم میگرفت غذا بود حالا توقع غذای انچنانی نداشتم ادم شکم...
-
مردم تهران
یکشنبه 12 فروردین 1403 04:59
من طرفدار اخلاق و منش تهرانی های واقعی هستم بچه هایی که تو فرهنگ تهران بزرگ شدن البته منظور ادم های واقعی تهران هست .به نظرم چند پله از بقیه شهر ها جلوتر هستن البته شایدم شیراز و تبریز یا جاهای دیگه م اینطور باشن اما من فعلن میگم تهرانی ها جوون هاش آگاه تر هستن نسبت به همه چی دست و دل باز تر هستن مثلن دیدم یه پیرمرد...
-
مسافرت ۲
شنبه 11 فروردین 1403 17:22
از مسافرت برگشتم رفتم حمام دوش گرفتم و لباس ها رو ریختم توی ماشین که شسته بشه و یه کم وسایل کوله پستی رو جابه جا کردم. الان نشستم و یه کم استراحت میکنم . با اینکه سخت بهم گذشت اما در کل تجربه خوبی بود سخت از این لحاظ که من ادم مسافرت گروهی نیستم. و فقط میتونم تا یه روز بیرون بچرخم شب هر جا باشم باید برگردم به لونه م...
-
مسافرت
جمعه 10 فروردین 1403 09:26
بالاخره یه جوری تونستم با خانواده مادرم بیام مسافرت مورچه نیومد چون پول نداشت اینام با من گفتن همه چی می بریم که خرید نکنیم و ارزون در بیاد خب الان که وسط مسافرتم میبینم چه بی خود هست با اینکه ناشکر نیستم اما خب وقتی نتونستی بری یه رستوران غذای محلی شهر اینا رو بخوری بری تو بازار چهار تا خرید کنی پس مسافرت به چه دردی...
-
مورچه
سهشنبه 7 فروردین 1403 10:27
مورچه تو تاوان کدوم گناه من هستی ؟ خدا بخاطر کدوم گناه تو رو انداخت به جون من ؟ دل کی رو شکستم یا چکار کروم که باید با زندگی پرچالش و سخت با تو جوونی م هدر بره؟ یه روز احساس نکردم تو شوهر هستی حتی یه روز همش در حال نقشه و زرنگ بازی و کلک و نمایش هستی فکر میکنی من نمیفهمم تمام حرفای دروغ فیلم هایی که بازی میکنی همه چی...
-
مسافرت
دوشنبه 6 فروردین 1403 04:02
مادرم اینا میخوان برن مسافرت یه نفر جا دارند خیلی دلم میخواد باهاشون برم چون به امید مورچه باشی صد سال دیگه م جایی نمیبره اما میترسم بهشون بگم من میام اخه اون بار قبلی مادرم پشت سرم گفته بود اگه این بیاد من نمیام این شوهر داره بدون شوهر کجا بیاد . الانم میترسم بگم غش و ضعف کنه و نزاره برم باهاشون باید فکر کنم برم خوش...
-
گلزار
یکشنبه 5 فروردین 1403 20:38
امروز عصر دلم گرفته بود فکر کردم کجا برم جایی پیدا نکردم رفتم قبرستان ..پشت امامزاده ش یه قسمت قدیمی داره که پدر برزگ پدرم خاک شده رفتم گشتم و قبرش رو پیدا کردم و براش فاتحه خوندم .سال ۱۳۵۰ از دنیا رفته بود.خیلی سال بعد من به دنیا اومدم یعنی روح ها متوجه میشن من کی بودم اومدم سرخاکش؟؟؟ دعا کردم و ازش طلب کردم برام دعا...
-
برنامه سال جدید
یکشنبه 5 فروردین 1403 10:32
یکی از برنامه هام برا سال جدید قطع ارتباط با خیلی ها هست. میدونید بخاطر دو تا دلیل شایدم سه تا دلیل یکی همه دوستای من همیشه اون که وقت و پولش هدر میره من هستم. همش اونها میان خونه من همش اونها از من کمک میخوان همش اونها از من پول قرضی میخان من وقتی بیمارستان بودم درسته اگه هم میخواست کسی بیاد قبول نمیکردم که با زحمت...
-
کوچه
شنبه 4 فروردین 1403 19:20
امروز داشتم میرفتم خونه مادرم اونجا خیلی کوچه در کوچه هست و راه کوچه ای خیلی داره بعد یه کوچه داره ازش میترسم خلوته و خیلی قبل وقتی از اونجا میرفتم مرد مزاحم توش زیاد بود الان رفتم صدا یه موتور رو شنیدم از پشت سر قلبم به تپش افتاده و ایستادم و رو رو کردم صبر کردم موتوری رفت بعد خودم رفتم خیلی ترسناکه تو کوچه داری میری...
-
زنان
شنبه 4 فروردین 1403 02:46
وقتی میبینی یکتا ناصر که یه ادم اجتماعی هست و سالهاس روز پا خودش بوده کار کرده و تحصیلات داره چهره داره خانواده خوب داره میاد میگه سالها کتک خوردم دم عیدی هم شوهره با اینکه میبینه مادر با این بچه وابسته هست و بچه رو میبره مسافرت و مادر بچه سه چهار روز با گریه و التماس و تهدید موفق نمیشه بچه پیشش برگرده و چند روزه...
-
اولین جمعه
جمعه 3 فروردین 1403 18:46
تو بلاک اسکای داشتم وبلاک میخوندم دیدم یکی یه شعر نوشته و پایینش اسم و فامیل شاعر رو نوشته لود یه اسم خاص بود از اون اسم های تک برام آشنا بود یه دفعه یادم اومد قدیما یه کلاس میرفتم یه دختر بود همین اسم و فامیل بود و گوگل زدم و دیدم همون فرد هست و چهره ش همون بود دقیقا اون موقع هم متن ادبی مینوشت و الان اونقدر معروف...
-
هدیه دلنشین
جمعه 3 فروردین 1403 00:42
من هدیه تو زندگیم زیاد نگرفتم اما همین تعداد که بهم دادن برام ارزشمند هست مخصوصن وقتی تازه رفتم تو جامعه و برا اولین برا یه کارخونه موتور کار میکردم یه کارخونه بزرگ که الان دیگه فعالیت نداره دو سه هفته بود که رفته بودم روز زن بود همه خانم ها رو صدا کردن منم صدا زدن شاید سی نفر خانم صاحب شرکت که الان چهره ش رو یادم...
-
پرنده
پنجشنبه 2 فروردین 1403 16:27
پرنده که پیدا کردم انگاری مریض هست یه چشمش سالم هست و یه چشمش دورش قرمز هست و وقتی هم که تو قفس هست یه طرفه بال میزنه کسی میدونه مشکل چشمش چی هست؟ چی بهش بدم خوب بشه؟؟ درمان داره؟ فکر کنم چون مریض بوده صاحبش ولش کرده اگه کسی اطلاعاتی داره برام کامنت بزارید ممنون
-
همه چی درباره مورچه
پنجشنبه 2 فروردین 1403 04:03
نمیدونم از کجا بنویسم اما الان حس منفی سراغم اومده با اینکه میدونم اول سال هست و باید گذشته رو ول کرد و به امید روزای خوب بود اما مگه میشه این همه ناراحتی یه دفعه فراموش بشه. از قبل ازدواج خیلی سختی داشتم بخاطر جو خانوادگی مالی ..... همه امیدم به ازدواج بود که اونم خیلی سخت میگذره الان امیدم به مرگ هست یعنی اون دنیا...
-
سال جدید مبارک
چهارشنبه 1 فروردین 1403 23:48
بازم سال جدید رو تبریک میگم صبح یه پرنده کوچیک تو حیاط پیدا کردم و از دو تا از همسایه ها پرسیدم و اونها گفتن برای اونها نیست نمیدونم چطور میتونم صاحبش رو پیدا کنم و پرنده رو بهش برگردونم چون ممکنه الان صاحب پرنده نگران پرنده باشه حتی رفتم بیرون یه کم ایستادم که از همسایه کسی بیرون میاد دنیال پرنده که کسی نیومد ....
-
سال جدید
چهارشنبه 1 فروردین 1403 23:43
تو سال جدید برا همه برکت خیر میخام شادی و جوونه زدن دوباره رو میخام روح در گذشتگان غرق نور باشه و زنده ها هم غرق شادی عید مبارک همتون
-
روز آخر سال
سهشنبه 29 اسفند 1402 06:26
میخام یه کم بخوابم بعد بیدار شدم نرده ها رو تمیز کنم و جارو برقی باشم و سفره هفت سین رو بندازم البته سفره هنوز سمنو نداره امسال کسی برام سمنو نیاورده. شاید مادرم داشته باشه. مورچه هم نیم ساعت پیش رفت دنبال کار کلی روز اومد و رفت نمیرفت جدی دنبال کار .حالا و اخر سالی که دیگه کار پیدا نمیشه رفت دنبال کار خواستم بگم نرو...