-
عید قربان
دوشنبه 28 خرداد 1403 04:59
عید قربان مبارک همه یه دوره ای هست اگه بگی میخام برم خونه خدا برا زیارت گلی ادم شروع میکنند به سرزنش که این پول رو جای اینکه بری به عرب ها بده به فقرا خدا بیشتر خوشش میاد و ازت بیشتر قبول میکنه . خودم که تو این مورد نتونستم نظر درست رو تشخیص بدم چون هم اینکه پول رو بدهی به یکی که مشکلش حل بشه خوبه هم اینکه بری زیارت...
-
شنبه
یکشنبه 27 خرداد 1403 02:42
یه امتحانی که فکر میکردم نمره کامل بیارم سر جلسه متوجه شدم یه جزوه دیگه هم بوده که اون هم توی امتحان میاومده و من اصلن نخونده بودم . یعنی شش یا هشت نمره برای اون قسمت بود که من اطلاع نداشتم چند نفر دیگه هم این مشکل رو داشتن که خب وسط جلسه چکار میشد انجام داد از اونجا که عادت ندارم سوالی خالی بزارم جلوی اونها هم هر چی...
-
جمعه
جمعه 25 خرداد 1403 20:10
امروز تقریبا روزی بود که بیخود هدر شد دیشب برا امتحان تا صبح بیدار بودم و صبح تا دوازده خوابم برده بود بعدم تلفنی خواهرم تماس گرفت و کلی غیبت کرد بعد رفتم خونه مادرم اونجا هم کلی غیبت کرد خب الان فکر میکنم چرا من امروز خودم رو تو دو تا موقعیت غیبت قرار دادم خیلی کم پیش میاد خودم رو تو موقعیت غیبت قرار بدم .. غیبت حق...
-
چه روزگاری شده
سهشنبه 22 خرداد 1403 09:52
مجدد اون کسی که دفعه قبلی رفتم رراش کار اداری انجام دادم بهم پول داد امروز یه جایی گفت برم یعنی بازار و براش یه چی بخرم خودش سر کار میره و فرصت نداره اگه برم بهم پول میده منم صبح زود رفتم و خریدی وه نمیخواست رو انجام دادم عصر برم بهش بدهم میگن وقتی بیکار هستی خدا از آسمون هم مونده یا جوری برات یه کاری میکنه که روزیت...
-
زندگی
دوشنبه 21 خرداد 1403 02:54
فردا اخرین روز کلاس دانشگاه هست و از فردا تا چند روز تعطیلیم و بعدشم امتحانها ریاضی درسی هست که بهش امیدی برای قبولی ندارم. خیلی پیجیده توضیح داد و هر چی تمرکز میکردم از صحبت هاش مطلبی دستم نیومد حالا خدا بخیر کنه شایدم معجزه شد قبول شدم. مورچه الان منو مسخره کرد و دلم شکست . بهش چیزی نگفتم چون میدونم بازیش رو دستش رو...
-
امروز
چهارشنبه 16 خرداد 1403 18:37
یه نفر بهم گفت اگه بتونی صبح زود بری برام از یه اداره ای یه برگه بگیری که لازم داشت بگیرم بهت ۵۰ هزار تومن میدم. چون خودش اون تایم نمیتونست بره و فکر کردم خب بالاخره ۵۰ تومن هم پنجاه تومن هست . برا اینکه صبح خواب نمونم از دیشب به بهانه درس بیدار ماندم و صبح زود هم مورچه میخواست بره بیرون من رو تا اونجا برد اما بهش...
-
درد روحی
دوشنبه 14 خرداد 1403 01:55
درد روحی دقیق مثل درد جسمی هس ولی تو نمیدونی دقیقا کجاته که درد میکنه... وسط قفسه سینت پشت گردنت توی سرت پشت چشمات یا همش باهم گرومپ گرومپ میکنن، یه موج بدی رو به همه جات جاری میکنن بعدش اون موج از طریق رگات منتشر میشه تو کل بدنت عین مرکز زمین لرزه و پس لرزه هاش... اندامای اصلی و فرعی بدنت عزا گرفته و خسارت دیده و...
-
دوست یا دشمن
شنبه 12 خرداد 1403 16:12
اطرافیان ادم دوست هستن یا دشمن ؟؟؟؟ اگر دوستت هستن کاملا واضح دوستی شونو نشون میدن و در مقابل دشمنات حمایتشونو داری اگر دشمنت باشن هم ، اگر کمی شرافت داشته باشن حتی در دشمنی کردن باید شمشیر و از رو ببندن، پس راجع به اینا هم باز تکلیفت روشن اما عده ای سایه روشن هم این وسط هستن پس اگر دوستی رو دیدی که هیچ فایده ی عاطفی...
-
سر درد
شنبه 12 خرداد 1403 10:23
از پنج شنبه بخاطر فشار عصبی که مورچه بهم داده سر درد دارم دیروز که سر دردم خیلی زیاد بود الان یه مقداری بهترم آمد هنوز سرم درد میکنه . دلم یه زندگی بدون استرس و بدون جنگ میخاد . نباید به خودم امروز انرژی منفی بدم باید بلند بشم برم لباس ها رو بریزم توی ماشین لباسشویی و یه کم خونه رو مرتب کنم و برم خونه مادرم. الان یه...
-
من درگیرم
جمعه 11 خرداد 1403 14:12
من درگیر خشونت خانگی هستم.از کودکی تا به الان با اینکه باور کردنش براب خودم هم سخته اما واقعیت اینه و بدی ماجرا اینه که چه بچه بودم و نوجوان بودم خونه پدر و مادر ازش نمیتونستم فرار کنم چه الان که متاهل هستم و نمیتونم فرار کنم . البته خشونتی که میگم اصلن خشونت فیزیکی نیست . تا الان کسی هیچ ضربه جسمی به من نزده درباره...
-
سبک جدید
جمعه 11 خرداد 1403 05:15
باید تلاش کنم یه سبک جدید تو زندگیم ایجاد کنم از تله های فکری مورچه خودم رو رها کنم . و گرنه همینطور که بگذره اوضاع مالیم خراب تر میشه یکی از رفتار های غیر طبیعی مورچه اینه که میاد میگرده حالا با سوال و پرسش یا تو طول زندگی متوجه میشه من از چی خوشم میاد .یه از چی بدم میاد لحظه ای که متوجه بشه مثلن من از فلان چیز بدم...
-
اولین امتحان
پنجشنبه 10 خرداد 1403 04:17
امروز اولین امتحان رو دادم خیلی سال بود چون درس و دانشگاه نداشتم جایی امتحان نداده بودم و امروز بعد سالها امتحان دادم اونم ورزش بدون صبحانه فقط یه تیکه نون خوردم و با آب اونجا هم برا اینکه انرژی داشته باشم یا کیک خریدم . ساعت سه اینا رسیدم و نشستم رو سکو تا گرما زدگیم برطرف شد . بقیه یکی یکی امتحان میدادن و میرفتن یه...
-
شادمهر
سهشنبه 8 خرداد 1403 15:21
یکی از بهشتی ترین کنسرتی که دوست دارم بتونم برم کنسرت شادمهر هست . اینقدر من اهنگ های این بشر رو دوست دارم . آهنگهاش موقع غم بوده موقع شادی بوده تو تنهایی ها بوده تو شلوغی بوده من خواننده مورد علاقه زیاد دارم چون کلن از چیزی بدم نمیاد مگر اینکه واقعن خیلی افتضاح خونده باشن .و اما شادمهر گل سر سبد خواننده ها و سلبریتی...
-
دوست
یکشنبه 6 خرداد 1403 14:48
از کجا میشه یه دوست خارجی ترجیحن ژاپنی پیدا کرد؟؟؟ نمیدونم چرا دلم میخاد با یه دختر از ژاپن دوست بشم به نظرم ژاپنی ها ادم های با روحیه لطیف و احساسات قشنگ هستن اینو از وسایل کیوتی که دارند میشه فهمید دوست خارجی خیلی داشتم اما هیچ کدوم ژاپنی نبودن از دوستای خودم هم بگم از عید که تصمیم گرفتم فقط با یک نفر رفت و آمد کنم...
-
خبر
شنبه 5 خرداد 1403 01:54
هر چی از سنم بیشتر میگذره بیشتر متوجه این میشم که این دنیا کاملا برا مدار بی عدالتی می چرخه ، فقط مرگ هست که برای همه برابر و اتفاق میافتد یه چند درصد کم متوجه شدم احتمالن خواهر مورچه که یه بچه کوچیک داره مجدد باردار هست حالا به من نگفتن حتما فکر کردن من حسودی میکنم یا چشم میزنم . خودم هم شک کردم یه خبری هست اما حدسم...
-
جمعه
جمعه 4 خرداد 1403 03:57
یکی از چیزایی که دلم نمیخاد پیش کسی درد دل کنم یا از احساساتم بگم اینه که بعدش بهم میگن پریود شدی؟ یا اگه این حرف رو نزنه حتما حرفم رو میبره به همه پخش میکنه ..یا میگه اخی یه جوری رفتار میکنند انگار توی این دنیا هیچ چیز ناراحت کننده ای نیست و اگه از چیزی ناراحت بشی و مشکلی باشه که نتونسته باشی که حل کنی بخاطر اینه که...
-
سرگیجه
سهشنبه 1 خرداد 1403 15:56
به مورچه گفتم یه دار گلیم با وسایلی که داره درست کنه با وسایلی که دارم یه گلیم کوچیک ببافم . دیروز هم دانشگاه کلاس ریاضی داشتم هیچی نمیفمیدم یعنی واقعن هیچی کل کلاس نمیفمید اونقدر استاد ریاضی درس رو پیچیده توضیح میده مشکلش اینه که میاد درباره اثبات یه فرمول صحبت میکنه نصف بیشتر وقت میره درحالی که اثباتش تو امتحان...
-
روحشون شاد
دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 13:15
روح تمام انسان هایی که از اولین دوره هایی که ایران شروع به شکل گرفتن کرد مادها و پارس ها و پارت ها و هخامنشیان و ساسانیان و .........تا به الان این دوران که برای حفظ ایران بزرگی ایران و مردمش تلاش کردن و در مسیر ابادانی کشور جان شون رو از دست دادن شاد باشه . دست تک به تک شون رو میبوسم . با اینکه میدونم گرونی هست با یا...
-
اتفاق ۲
دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 01:59
از عصر که متوجه شدم بالگرد رییس جمهور دچار مشکل شده اعصابم خراب شده دیگه میخام بزنم زیر گریه خیلی آدم های بیشعور تو اینستا دارند شادی میکنند به نظر من از خیلی های دیگه بهتر داره کار میکنه . خیلی تلاش میکرد متاسفانه خیلی ها متوجه نمیشن که این شبکه های ماهواره دشمن ایران هستن و میخان ایران هرج و مرج بشه . ایشالا این...
-
اتفاق
دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 00:03
چرا باید رییس جمهور یه کشور بدون اینکه دقت کنند هوا مساعد نیست پرواز کنه ؟؟؟؟ که این اتفاق بیفته یعنی کسی نبوده تدکز بده فعلن امکان پرواز نیست. مگه تیم حفاظت نداره ؟
-
پا درد
شنبه 29 اردیبهشت 1403 02:18
از سه شنبه شب پاهام ورم کرده بود و حسابی درد میکرد و فرداش دانشگاه ورزش داشتیم و مربی هم خیلی حساس هست که غیبت نکنیم یه اسنپ گرفتم و به یه سختی رسیدم باشگاه و اونجا هم نشستم روی سکو و چون شلوغ پلوغه متوجه نمیشه کی داره ورزش میکنه کی ورزش نمیکنه فقط رفتم که تو حضور و غیاب باشم . و کلاس تموم شد به مورچه تماس گرفتم پاهام...
-
روزمرگی
پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 21:10
امروز تا ظهر خوابیدم چون پاهام درد میکرد و نمیتونستم از جام بلند بشم دیگه بیدار شدم دیدم وای چقدر هنوز درد میکنه انگار دارم واریس میگیرم رگ های بنفش و سبز روی پام پیدا شده بود . هنوزم پاهام درد میکنه گوگل کردم بعضی گفته بودن واریس هست بعضی هم نبود اگه رگهای متورم بهتر نشه شنبه برم دکتر نشون بدم . یعنی من از اولش با...
-
365 روز
سهشنبه 25 اردیبهشت 1403 23:50
بالاخره نوبت منم شد یه سال بزرگتر شدم بعضی ها میگن یه سال پیر تر شدم یا یه سال با تجربه تر شدم فقط میدونم تو همه این سالها روزگار یه ادم مریض روحی و جسمی ازم ساخته . امیدوارم با تلاش خودم و لطف خدا از این مشکلات رها بشم و مثل یه کبوتر سفید توی آسمون پرواز کنم . از خدا سلامتی و پول و دلخوش میخام
-
ناباروری
سهشنبه 25 اردیبهشت 1403 03:45
از مورچه متنفرم با اینکه بهش نگفتم با اینکه به روی خودم نمیارم با اینکه الکی میخندم اما ازش متنفرم نه به خاطر توهین تحقیر های که میکنه نه بخاطر زبون درازش نه بخاطر عدم تفاهمی که با هم داریم بخاطر اینکه نمیرفت سرکار و نمیره تا پول دربیاره حداقل حالا که مشکل ناباوری داریم بریم درمان کنیم . هر بار رفتیم با تلاش مالی من...
-
بچه های دانشگاه
یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 02:06
کلاس خیلی خلوته دختر ۴ تا هستیم و بقیه اقا هستن امروز یکی از استاد ها نیومده بود با بچه ها رفتیم پارک نزدیک دانشگاه دو تا متاهلین دو تا هم مجرد یه کم حرف زدن و کلی اصلاعات از زندگیشون دادن نوبت من شد گفتن چند سالته ...جواب ندادم و گفتم من به سنم حساسم چی باید میگفتم اونا اخرای دهه ۷۰ هستن بهشون میگفتم من اول ۶۰ هستم...
-
فرزند خوانده
جمعه 21 اردیبهشت 1403 02:51
سال قبل بنا به دلایلی من دو تا بچه دیدم که نیاز به خانواده داشتن و تقریبا بی سرپرست بودن چهره هاشون توی ذهنم مونده بود . امروز تو اینستا داشتم میچرخید درباره فرزند خوانده سرچ میکردم که دیدم بله اینا از طریق بهزیستی فرزند خوانده شده بودن دقیق همونا بودن خیلی براشون خوشحال شدم . نتونستم کامنت بزارم که خیلی براتون آرزوی...
-
روزمرگی
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 13:39
خیلی این هفته ناراحت هستم و فکرم در گیر خانواده خسیس هست یاد کارهاشون میافتم اعصابم خراب میشه چقدر اینا زندگی ما ها رو خراب کردن خواهرم و بردارم یه نمه زرنگ تر بودن و پدر و مادرم خیلی نتونستن کاری کنند اما من خیلی سرم کلاه رفته . یادمه وقتی ازدواج کردم یه پولی دست بابام داشتم گفتم پول رو بده لازم دارم هی میگفتم توجه...
-
بوستان
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 14:25
الان تو بوستان بانوان رو صندلی نشستم دانشگاه برا ورزش گفته یه روز بابد بیاییم واحد ورزش رو توی این بوستان البته سالن ورزشی بوستان بگذرونیم که نیم ساعت دیگه شروع میشه از صبح بیرون بودم بعد گفتم سخته برم خونه بعد دوباره بیام بیرون دیگه یکسره اومدم اینجا خیلی جای قشنگی هم هست . هر چی میگذره میبینم امیدم رو بابد از خونه...
-
دانشگاه
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 13:37
یکی از عقده های من تو ی زندگی نرفتن به دانشگاه بود . توی سن ۱۸ و اینا نتونستم برم چون مجبور بودم برم سرکار بعدن که یا کم پول اومد دستم رفتم دانشگاه علمی کاربردی ثبت نام کردم و صبح ها میرفتم کار از ۳ به بعد هم دانشگاه خوبی علمی کاربردی همینه که خیلی به درد شاغل ها میخوره هم بری سرکار هم درس بخونی با اینکه خسته میشدم...
-
روزمرگی
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 12:45
رفته بودیم خونه ...... اونجا پسرش از مغازه ش آبمیوه مدل کارخانه ای هست شیشه های کوچیک هست چند تا آورد و کفت میدونستم شما اومدید برای شما اوردم داشتیم چایی میخوردیم گفتیم بزار یخچال بعدن میخوریم دیگه مهمونی تموم شد . و ما از یخچال ابمیوه ها رو برداشتیم و ببریم خونه هامون اون مهمون هم ابمیوه ش رو برداشت صاحب خونه چنان...