زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

۱۰۰۴

امروز از صبح مشغول پاک نویس کردن تحقیق برا یکی از کلاس ها بودم.

بعد همزمان ساندویج مرغ درست کروم خورده نخورده پریدم سوار ماشین شدم و رسیدم دانشگاه 

ای دل غافل که یکی از کلاس ها تعطیل بوده و تو گروه گفته بودن اما من اونقدر مشغول بودم که گروه رو چک نکرده بودم .

متوجه شدم تو نماز خانه مراسم هست و شهید گمنام میخان بیارن 

گفتم برم اونجا حداقل گرمه یه کم بشینم 

رفتم مراسم رو شرکت کردم 

منم که اعصابم خرابه 

یه مداح آورده بودن خیلی سوزناک خوند و منم  انگار دنبال چنین چیزی بودم راز راز گریه کردم .

دیگه اول از خدا دوم وساطتت شهدا خواستم اوضاع روحی و زندگیم بهتر بشه .

دل منم خوش بشه .

شاید پنج شنبه یه روضه بگیرم .

دلم یه کم معنویات میخاد .