زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

دست خودم نبود

دختر خوبی شده بودم 

دیگه فکر آزار های خانواده مورچه رو نمیکردم

تو دلم گفته بودم بخشیدمش و فکر متلک هاشون رو نمیکردم

اما دیروز مثل خوره فکر یه خاطره بد ازشون اومده بود تو ذهنم 

هی تحمل کردم و فکرم رو منحرف کردم که تلخی خاطره رو از بین ببره 

آما دیگه ساعت سه و چهار ظهر نتونستم خودم رو کنترل کردم

و خودم تنها تو خونه با صدای بلند بهشون فحش میدادم و جواب شون رو میدادم 

جواب رفتاری که قبلن باهام کرده بودن .شاکی از خودم که چرا از موقع ها 

از خودم دفاع نکرده بودم

برون ریزی کردم  و خیالم راحت شد 

امروز خدا رو شکر خوبم 

خدا کمک کنه گذشته رو پاک میکنم و یه آینده خوب می‌سازم 

و من دیگه قربانی یه مشت آدم  بی رحم   مروت نمیشم