ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کلاس که تموم ش سریع سوار اتوبوس شدم و برکشت سمت خونه
و سر پارک پیاده شدم و بقیه مسیر رو از توی پارک میانبر زدم به سمت خونه
خیلی حس خوبی داشتم نم نم بارون توی پارک حس خوبی میداد
وقتی رسیدم مورچه هنوز نبود .
به خونه سلام کردم گفتم سلام خونه
خونه م رو خیلی دوس دارم نمیدونم چرا این همه مدت ازش غافل بودم
کوچیک هس و شاید خیلی ایراد داشته باشه اما همین چاردیواری تو سرما و گرما پناهم بوده .
از تو فریزر یه مقدار بادمجان سرخ شده برداشتم
تا یخش باز بره یه پیاز و چند تا حبه سیر سرخ کردم و با بادمجون کشک و بادمجون درست کردم و مورچه اومد نان رو رو بخاری داغ کردم
با هم همزمان فیلم دیدن غذا خوردیم .
با اینکه آخرش مورچه باهام بد اخلاقی کرد دلم گرفت
با اینکه امروز یه کوچولو غیبت کردم که نباید میکردم اما روز خوبی بود .
خدا رو شکر میکنم و ازش میخام کمکم کنه حال روحی و جسمی خوب باشه .