زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

۱۰۱۳

کلاس که تموم ش سریع سوار اتوبوس شدم و برکشت سمت خونه 

و سر پارک پیاده شدم و بقیه مسیر رو از توی پارک میانبر زدم به سمت خونه 

خیلی حس خوبی داشتم نم نم بارون توی پارک حس خوبی میداد 

وقتی رسیدم مورچه هنوز نبود .

به خونه سلام کردم گفتم سلام خونه 

خونه م رو خیلی دوس دارم نمیدونم چرا این همه مدت ازش غافل بودم 

کوچیک هس و شاید خیلی ایراد داشته باشه اما همین چاردیواری تو سرما و گرما پناهم بوده .

از تو فریزر یه مقدار بادمجان سرخ شده برداشتم 

تا یخش باز بره یه پیاز و چند تا حبه سیر سرخ کردم و با بادمجون کشک و بادمجون درست کردم و مورچه اومد نان رو رو بخاری داغ کردم 

با هم همزمان فیلم دیدن غذا خوردیم .

با اینکه آخرش مورچه باهام بد اخلاقی کرد دلم گرفت 

با اینکه امروز یه کوچولو غیبت کردم که نباید میکردم اما روز خوبی بود .

خدا رو شکر میکنم و ازش میخام کمکم کنه حال روحی و جسمی خوب باشه .