-
ناباروری
سهشنبه 25 اردیبهشت 1403 03:45
از مورچه متنفرم با اینکه بهش نگفتم با اینکه به روی خودم نمیارم با اینکه الکی میخندم اما ازش متنفرم نه به خاطر توهین تحقیر های که میکنه نه بخاطر زبون درازش نه بخاطر عدم تفاهمی که با هم داریم بخاطر اینکه نمیرفت سرکار و نمیره تا پول دربیاره حداقل حالا که مشکل ناباوری داریم بریم درمان کنیم . هر بار رفتیم با تلاش مالی من...
-
بچه های دانشگاه
یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 02:06
کلاس خیلی خلوته دختر ۴ تا هستیم و بقیه اقا هستن امروز یکی از استاد ها نیومده بود با بچه ها رفتیم پارک نزدیک دانشگاه دو تا متاهلین دو تا هم مجرد یه کم حرف زدن و کلی اصلاعات از زندگیشون دادن نوبت من شد گفتن چند سالته ...جواب ندادم و گفتم من به سنم حساسم چی باید میگفتم اونا اخرای دهه ۷۰ هستن بهشون میگفتم من اول ۶۰ هستم...
-
فرزند خوانده
جمعه 21 اردیبهشت 1403 02:51
سال قبل بنا به دلایلی من دو تا بچه دیدم که نیاز به خانواده داشتن و تقریبا بی سرپرست بودن چهره هاشون توی ذهنم مونده بود . امروز تو اینستا داشتم میچرخید درباره فرزند خوانده سرچ میکردم که دیدم بله اینا از طریق بهزیستی فرزند خوانده شده بودن دقیق همونا بودن خیلی براشون خوشحال شدم . نتونستم کامنت بزارم که خیلی براتون آرزوی...
-
روزمرگی
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 13:39
خیلی این هفته ناراحت هستم و فکرم در گیر خانواده خسیس هست یاد کارهاشون میافتم اعصابم خراب میشه چقدر اینا زندگی ما ها رو خراب کردن خواهرم و بردارم یه نمه زرنگ تر بودن و پدر و مادرم خیلی نتونستن کاری کنند اما من خیلی سرم کلاه رفته . یادمه وقتی ازدواج کردم یه پولی دست بابام داشتم گفتم پول رو بده لازم دارم هی میگفتم توجه...
-
بوستان
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 14:25
الان تو بوستان بانوان رو صندلی نشستم دانشگاه برا ورزش گفته یه روز بابد بیاییم واحد ورزش رو توی این بوستان البته سالن ورزشی بوستان بگذرونیم که نیم ساعت دیگه شروع میشه از صبح بیرون بودم بعد گفتم سخته برم خونه بعد دوباره بیام بیرون دیگه یکسره اومدم اینجا خیلی جای قشنگی هم هست . هر چی میگذره میبینم امیدم رو بابد از خونه...
-
دانشگاه
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 13:37
یکی از عقده های من تو ی زندگی نرفتن به دانشگاه بود . توی سن ۱۸ و اینا نتونستم برم چون مجبور بودم برم سرکار بعدن که یا کم پول اومد دستم رفتم دانشگاه علمی کاربردی ثبت نام کردم و صبح ها میرفتم کار از ۳ به بعد هم دانشگاه خوبی علمی کاربردی همینه که خیلی به درد شاغل ها میخوره هم بری سرکار هم درس بخونی با اینکه خسته میشدم...
-
روزمرگی
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 12:45
رفته بودیم خونه ...... اونجا پسرش از مغازه ش آبمیوه مدل کارخانه ای هست شیشه های کوچیک هست چند تا آورد و کفت میدونستم شما اومدید برای شما اوردم داشتیم چایی میخوردیم گفتیم بزار یخچال بعدن میخوریم دیگه مهمونی تموم شد . و ما از یخچال ابمیوه ها رو برداشتیم و ببریم خونه هامون اون مهمون هم ابمیوه ش رو برداشت صاحب خونه چنان...
-
بخش نظرات
شنبه 15 اردیبهشت 1403 19:28
بالاخره بلد شدم بخش نظرات رو غیرفعال کنم از یه تایمی به بعد هر چی مینوشتم توسط یه سری کاربرمورد توهین و مسخره قرار میگرفتم .خیلی ناراحت میشدم پیام ها توهین آمیز رو میخوندم و چون روحیه م الان حساس شده کلی افسردگی میگرفتم نمیدونستم میشه بخش نظرات رو غیرفعال کرد الان میتونم بهتر بنویسم بدون اینکه مورد قضاوت و توهین قرار...
-
تخریب شخصیتی
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403 17:41
این هفته دو جا تخریب شخصیتی شدم اول اینکه رفتم دندان پزشکی دکتر وقتی پول گرفت دو روز منو علاف کردن موقع درست کردن کلی بهم غز زد خیلی خیلی زیاد دهنت چرا اینطوره چرا باز نمیکنی دندانها مصیبته هی تهدید میکرد پول نصفش رو بهت برمیگردونم برو یه جا دیگه ادامه کار بده دهنت چرا کوچیکه بازش کن اصل عصب کشی رو هم داده بود یه...
-
پس انداز
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 02:48
باورم نمیشه داره پس اندازم تموم میشه پولی که اصلن نباید خرج میکردم و گذاشته بودم برا عمل هی مجبور شدم خرج کنم اخرین تیر رو هم دندانم درد شدید گرفت مجبور شدم یه مقدارش رو هم یرا دندان درد خرج کنم. چون دیگه تحمل درد دندان رو ندارم. دندانم اون هفته اونقدر درد داشت کلن هر کاری دکتر کرد بی حس نبود جیگرم در اومد بعدن یعنی...
-
شوهر خیالی
جمعه 7 اردیبهشت 1403 01:54
یه آهنگ خیلی احساسی پیدا کردم از نظر من خیلی قشنگ هست خواستم برا مورچه ارسال کنم دلم نبود گفتم مورچه لایق این آهنگ و عشقی که توی این آهنگ هست نیست و براش نفرستادم . توی نی نی سایت یکی نوشته بود کی شوهر خیالی داره ؟ بعد خیلی ها یعنی تقریبا ۵۰ نفر گفته بودن ما شوهر خیالی داریم که خیلی عاشقونه و ال و بل و دیدم من چه عقبم...
-
چه میکنم
دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 01:38
دندان درد گرفته بودم شدید در حالی که دیگه تاب و تحملی نداشتم . از بعد از عمل بدنم پوگیده چند تا دندون خراب شدن اونم شدید دیگه بازم مجبور شدم از پس انداز بردارم کلی دنبال دکتر گشتم از این مطب با اون مطب یه دکتر ارزون پیدا کنم متاسفانه از درمانگاه میترسم یه دکتر پیدا کردم نزدیک خونه مون اون یه ملیون از بقیه ارزون تر بود...
-
اردیبهشت عزیز
شنبه 1 اردیبهشت 1403 10:59
بالاخره یکی از بهترین ماه های سال هم اومد تمام اتفاق های خوب توی اردیبهشت برام افتاده همین .... #خدایا_شکر
-
فلافل
سهشنبه 28 فروردین 1403 01:49
عه چه روزگاری شده از ظهر تا شب بیرون بودم بعد گفتم الان برم خونه شام هیچی نیست بخوریم . توی مسیرم یه ساندویچی هست خیلی معروفه و فلافل هاش حرفه ای هست . دو تا فلافل گرفتم و با نوشابه شد ۷۲ تومن یا ۷۵ تومن دقیق یادم نیست . یکی برا خودم یکی برا مورچه و یه نوشابه یه کوچیک گرفتم برا هر دو که نفری یه لیوان کوچیک بخوریم. بعد...
-
دیشب
دوشنبه 27 فروردین 1403 01:32
دیشب قبل نون خ ساعت ده اینا یه آهنگ حماسی عربی از تلویزیون پخش شد درباره غزه و شور و اینا مورچه گفت چی شده ؟سالگرد چیزی هست اخه این آهنگ رو گذاشتن تا یه ساعت بعد اومدم اینترنت و دیدم بله ایران مدسک زده و اون آهنگ داشته ذهن ها رو آماده میگرده برای ایران کشور قشنگم آرزوی صلح میکنم ایران اریایی کشوری که از اجدادم نسل به...
-
تفاوت بین فامیل پدری و مادری
شنبه 25 فروردین 1403 00:54
بین فامیل پدر و مادرم از اول خیلی فاصله بود الانم همینطور با اینکه پدر و مادرم فامیل هستند اما بازم بین خانواده پدری و مادری همیشه تفاوت بوده طایفه پدری اکثرن بیشتر قیافه های زشتی داریم نسل جالبی نبودیم که البته ما هم بیشتر شبیه فامیل پدری هستیم .... نمیخام وصف کنم از بچگی انکار این طایفه مثل کولی ها بودیم چون وضعشون...
-
افکار منفی
جمعه 24 فروردین 1403 21:27
دیشب خواب دیدم رفتیم مسافرت و توی پاساژ بودیم و داشتیم لباس نگاه میکردیم و که گفتن یه جت تو آسمون هست همه رفتن بیرون داشتن آسمون رو نگاه میکردن و که یه دفعه جت نزدیک شد جت جنگی داشت بمب مینداخت پایین و همه هراسان و با دلهره در حال فرار و جیغ و داد و همینطور جت هم یه سمت ما نزدیک میشد. یه خواب وحشتناک که تقصیر افکار...
-
اگه
جمعه 24 فروردین 1403 01:31
اگه یه روزی بچه دار بشم .مال و اموال درست و حسابی ندارم بهش بدم نمیتونم براش خونه بخرم یا ماشین درست حسابی بندازم زیر پاش نمیتونم بفرستمش مدرسه های گرون یا حتی بفرستم خارج درست بخونه. اما اگه بیاد قول میدم تمام تلاشم رو برای شاد بودنش انجام بدم.. قول میدم کمکش کنم هر راهی رو که دوست داره بره و تو کارا کمکش میکنم....
-
تولد
پنجشنبه 23 فروردین 1403 14:10
مورچه گفت خواهرم دعوت کرده فلان جا میایی؟ میدونم تولد دخترشه و میخاد کافه بگیره و اما به مورچه نگفته تولده گفته مهمونیه اما خب منم به روی خودم نیوردم و گفتم کار دارم نمیتونم بیام. بدنم یخ میکنه و استرسی میشم وقتی پای این اتفاق ها میاد وسط وقتی قراره توی یه جا همگی باهم قرار بگیریم . نقاب مهربونی به چهره بزنیم و چرت و...
-
عید فطر
چهارشنبه 22 فروردین 1403 00:08
ماه رمضان هم تموم شد و تبریک به کسایی که اعتقاد دارند و روزه گرفتن . اما چرا عادی نمیشه که دیگه خیلی ها روزه نمیگیرند و همش از ادم سوال میکنند روزه ای؟ این سوال سمی هست رو از من که خیلی میپرسند خب من همیشه سالهای قبل اگه روزه هم نبودم میگفتم بله روزه هستم اما امسال دیگه اگه کسی میپرسید واضح میگفتم نه روزه نیستم....
-
زندگی
سهشنبه 21 فروردین 1403 01:59
یه داستان از زمانی که عقل نداشتم. البته الانم ندارم اما اون موقع تعطیل بودم عاشق یه پسره شده بودم که زیاد ازش اطلاعاتی نداشتم یه اطلاعات محدود بود و که خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم خودم رو بهش نزدیگ کنم . این مربوط به اوایل جوانی هست . باهاش طی مراحلی دوست شدم . اون تهران بود من شهر خودمون کلی عاشق هم بودیم کلی لاو...
-
زندگی
دوشنبه 20 فروردین 1403 18:16
سال قبل موقعی کا توی بیمارستان بودم و زیر دست دکتر ها موقعی که میخواستم عمل انجام بدم .همش فکر میگردم نکنه این آخرش باشه نکنه تشخیص دکتر ا غلط بشه نکنه توی بیهوشی به هوش نیام و میگفتم نکنه زندگی اینجا برام تموم بشه و من هزار هزار آرزوی که دارم و به امید اونا زندگی میکنم نرسیده بمیرم. بدون اینکه بچه ای داشته باشم. بدون...
-
خدا ببخشید
شنبه 18 فروردین 1403 23:56
پرنده رو بردم دامپزشکی دکترش امید بهش نداشت اما خب قطره داد هوا گرم بود روزه هم بودم رسیدم خونه افتادم دیگه نتونستم حتی قطره پرنده رو بزنم . افتادم و اونقدر فشارم رفته بود پایین که نشد تکون بخورم چشمام رو باز کردم چند دقیقه به اذان بود یه یه سختی رفتم آشپزخونه و دیگه یه کم حلواشکری و با نان خوردم .دیدم اینطوره حالم...
-
پرنده
شنبه 18 فروردین 1403 13:18
اون پرنده که عید پیداش کردم مریض هست یعنی از اول مریض بود و یه چشمش قرمز بود رفتیم یه دارو گرفتیم براش زدیم چند روز خوب بود از دیروز توجه کردم چشمش داره کور میشه دیگه هم نه آواز خوند نه پرواز کرد خیلی ناراحتم میخام ببرم دامپزشکی چیزی این طفلی رو ببینه من خیلی از پرنده و اینا میترسم اینم بخاطر اینکه گربه نخوره اوردم تو...
-
امنه
جمعه 17 فروردین 1403 13:52
حدود هشت سال یا ده سال پیش من یه جایی میرفتم که اونجا پر بود از افرادی که تازه مسلمان شده بودن و از کشورهای دیگه اومده بودن شهر ما درس بخونند یا آداب اسلام رو یاد بگیرند خانم هایی از کشورهای پاکستان هندوستان آلمان و....بعضی تنها بعضی با خانواده خب اغلب هم میتونستن حدودی فارسی صحبت کنند . اونجا من با کلی آدم دوست شدم...
-
در جستجوی کار ۲
پنجشنبه 16 فروردین 1403 21:48
صبح برنامه دیوار رو چک کردم کار مناسبی امروز نبود یکی دو تا ظرفشور میخواستم که من اصلن سرعتم پایین هست و کار که تند تند بخوان نمیتونم انجام بدم .یه مورد نگهداری از سالمند خب من تجربه اینکار رو هم ندارم و نمیتونم اعتماد کنم برم خونه مردم شب بخوابم .یه ادمین بود تماس گرفتم ادمین حرفه ای میخواست و خیلی سوال و پرسش کرد...
-
کار
پنجشنبه 16 فروردین 1403 14:31
اینطوری که قیمت ها داره میره بالا دیگه کار سه میلیون چهار میلیون به درد من نمیخوره بابد کار با درامد دلاری پیدا کنم.برم تو یوتیوب کانال بزنم بلکه اون طوری درامد داشته باشم کارایی که بلد هستم فقط حرفه ای فتوشاپ میتونم آموزش بدم. یا برم مثل قدیم لباس بیارم بفروشم کدوم بهتره ؟؟؟
-
کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 22:01
فانتزی شغلی من داشتن یه کارخونه پاک کن هست از این پاک کن های فانتزی و کیوت درست کنم ..یه زمانی هم دوست داشتم کارخونه شکلات سازی چارلی رو داشته باشم . اما حیف اینا فانتزی هست و من در به در دنبال کارم کارخونه دمپایی هم هست اگه بخوام کار کنم اما اونجا بعضی همکارا مرد برا کشور دوست و همسایه هستن با اینکه نژاد پرست نیستم...
-
کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 21:55
فانتزی شغلی من اینه که یه کارخونه پاک کن داشته باشم از این پاک کن های کیوت و فانتزی درست کنم .
-
در جستجوی کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 13:30
از صبح افتادم دنبال کار دیروز هماهنگ کرده بودم که برم برا صحبت با اسنپ رفتم و کلز منتظر شدم تا مسئولش اومد و فکر کنم خوششون نیومد و گفت تماس میگیریم از اینجا با یه جای دیکه هماهنگ کردم گفتم ادرس پیامک کنید بیام ادرس رو زدم اسنپ دقیق تو محل یکی از آشنا ها بود مجدد تماس گرفتم چک کردم دیدم بله دقیق اون کوچه هست و کفتم...