دیروز یه اقای مسن اومده بود مغازه و توی رگال تاپ ها رو داشت با دقت نگاه میگرد از هر کاری خوشش میاومد بررسی میکرد جنسش رو دست میکشید این و اون ورش رو میدید.
بعد میرفت کار بعدی دونه دونه تاپ ها رو با ظرافت نگاه میکرد
رفتم پیشش گفتم کمکی ازم برمیاد
یه تاپ قشنگ و شلوارک میخواست
منم دیگه هر چی کار سن بالا
ساده بود رو نشونش دادم
نمیپسندید
دیگه خودش مجدد رفت توی رگال ها رو کشت
یه تاپ کرمی خیلی قشنگ
پیدا کرد
یه لبخند موفقیت آمیز زد
و حساب کرد و رفت .
از دیشب بهش فکر میکنم
با اینکه سن بالا بود سلیقه عالی بود .
و تو این سن برا خانمش تاپ و شلوارک خریده بود .
برام جالب بود .
منطقه ای که میرم سرکار به اسم کوچه مسی معروفه
حالا نمیدونم شاید قدیما رسته مس فروشا بوده بازار اهن بوده جی بوده که با اینکه هیچ مغازه مس فروشی یا اهن فروشی اونجا نیست به این اسم از قدیم معروفه
صبح ها تو اون کوچه پرنده پر نمیزنه دو ساعت نگاه کنی یه مردی خانمی جیزی از یه سمت بیاد و یا خریدی کنه و بره و من بیشتر صبح ها از بیکاری خوابم میگرفت
اما امروز عصر که رفتم .
تو غروب چراغ های مغازه ها روشن بود
تابلو های رنگارنگی که روشن خاموش میشد
مردمی که خانوادگی از این سمت به اون سمت میرفتن
صدای ماشین ها و همهمه
بوی نم خاک مغازه ای که جلوی مغازه ش آبپاشی کرده بود.
و خیلی بهم کیف داد .
حس مثبت و انرژی خوبی گرفتم .
چه خوبه که همیشه مردم اینقدر شاد باشن .
اخر وقتم مورچه امروز مهربون شده بود با موتور اومد دنبالم .
رسیدم خونه و سریع یه کم سیب زمینی و قارچ سرخ کردم
با سبزی تازه و گوجه و ....خوردیم .
و امروزم تموم شد
و اینم بنویسم یادم نره امروز صبح رفتم سرایی.
دیگه صبح سرکار نمیرم و جابه جا شدم به شیفت عصر
یکی از نیرو های عصر فردا میره کربلا و فعلن من جاش برم تا ببینم چی میشه
فردا صبح میخام برم کانون نزدیک محلمون کلاس گلیم ببینم چطوریه
شاید رفتم گلیم بافی
دیروز قرص آرامش بخش خوردم نمیدونم برای اون هست که روم تاثیر گذاشته یا اتفاقی اینطور شدم امشب ارومم اضطراب و استرس و دلشوره ندارم.کاش همیشه به همین حال بودم .
روز سیزده صفر میگن برا ارزو ها یه چیزی بخرید برآورده میشه
دیگه من پکیج ارزو ها رو برداشتم
یه جاکلیدی برا خونه بزرگ و ماشین مشکی رنگ برا خودم
یه جوراب بچه برای یه بچه سالم
یه لباس برا مورچه برا بهتر شدن رفتارش
گیره سر که مادرم بهم داد .
و در آخرم
از اسنپ پی یه قطعه طلا فسقلی با نمک ثبت سفارش زدم زیر دو تومن شد
قسطی
ایشالا همش با هم برآورده بشه
محیای آبی میشه اسم اون اهنگ عربی که توی وبلاگت هست رو برام بفرستی هر کاری کردم نتونستم بهت ایمیل بزنم ایمیلم ارسال نمیشد
با اینکه اهنگ باز هستم و همه آهنگ ها رو تا تهش در اوردم و چه ایرانی چه خارجی و شنیدم
اما این ملودی و اهنگ برام جدید بود
خیلی آرامش بخش
بعدن نوشت ...
تو گوگل سرچ کردم و پیداش کردم
واقعن برا همه دنیا این شکلی هست یا فقط من تو ماتریس بدبختی گیر کردم
از نظر مالی اذیتم با وضع موجود احتمالن پسرفت هم بشه
مورچه یه کاری با روان من کرده یعنی مثل خونه بابام
اگه چیزی بخوام یا ارزو کنم یا خرج خاصی باشه هیچ گاه به مورچه درخواست نمیکنم چون صد در صد بدون حتی یه نطقه شک مطمئنم هیچ کمک مالی نخواهد کرد .
چند ماه بگذره یه محرمی بشه یا ماه رمضون بشه این از خدا بترسه یه میلیون پول بده اونم تا چند ماه همش میگه اون یه تومن رو چکار کردی
؟ و توقع داره پس اندازش کنم .
اما دنیا به کام خودشه هر چی دلش میخاد میخره برا خودش
هیچ گاه به نظر من اون معنی فشار اقتصادی رو نفهمیده
این برا زن هست که با چند ماه یه تومن باید سر کنه
سر کار حقوقم کمه
اگه بخوام برم کارخونه و اینا کار کنم توانش رو ندارم.
انرژی زود تموم میشه .
چی بگم واقعن تف به این روزگار که یه عده توش اذیتن