زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

افسانه

افسانه اونقدر تماس گرفت که بالاخره رفتم  خونشون 

دو تا پسر بانمک داشت 

وبعد جدایی رفته  بالای پشت بوم خونه باباش یه اتاق کوچک با وسایل ساده زندگی میکنه 

چرا پسرایی که اعتیاد دارند میرن  زن میگیرند ؟؟؟

الان یه زن تنها با دو تا بچه توی این تورم چکار کنه؟

زندگی من

 انگار هزار ساله تو این دنیام 

از این هزار سال غیر از وقتی که کوچک بودم و توان نداشتم بقیه ش سرکار بودم اوووف به روزگار که همش کار کردم و همیشه دنبال ارزوهام دویدم و صد البته به ارزوهام نرسیدم ..

هنوزم باید کار کنم 

با این تورم احتمالن اگه زنده موندم تا لحظه آخر عمر باید کار کنم 

منم دلم سفر میخاد 

منم دلم پول و جواهرات میخواد

منم دلم میخاد سوار کشتی تفریحی بشم

منم دلم خونه بزرگ میخاد 


اینجور وقتا میگن برو خدا شکر کن ببین فلانی هیچی نداره خدا رو شکر کن تو از اون بهتری خودت رو با پایین تر از خودت مقایسه کن


اما من  دلم میخاد خودم رو با پولدارا مقایسه کنم و بهشون حسودی کنم 

وای خوش به حالتون  پولدارا 





بارون میاد

وقتی بچه بودم  و بارون میاومد کلی  خوشحال میشدم 

اما الان که مثلن بزرگم بارون که میاد 

تا میام خوشحال بشم 

یاد اینهایی میافتم که خونه ندارند و زیر بارون اذیت 

مثلن الانم که توی خوی که زلزله اومده و مردم خونه ندارند 

برف اومده خب برف زیباس اما نگران مردمم

امیدوارم زیر ساخت کشور اونقدر خوب بشه که وقتی برف و بارون میاد فقط همه شادی کنند .



خنده آخر

اخرین باری که از ته دل و واقعی خندید باشم رو یادم نمیاد 

همیشه ناراحت و 

یعنی دنیا دیگه روی خوشش رو نشون نمیده؟؟؟


کلید

صبح بلند شدم برم سرکار 

لباس پوشیدم و رفتم دم در دیدم کلید تو جیبم نیست 

کیف رو بکرد این ور اون ور فایده نداشت پیدا نمیشد 

اومدن لباس رو دراوردم دنبال کلید همه جا رو زیر و رو کردم حتی یه کلید زاپاس م داشتم اونم پیدا نمیشد 

دیگه بیخیال کار شدم چون هم دیگه دیر شد هم اینکه خب کلید نداشتم میرفتم بیرون  تا مورچه شب بیاد خونه کلی  تو خیابون علاف میشدم 

منم رفتم بالا عکس  کارایی که میخواستم بزارم کانال رو گرفتم 

دیگه آسمون تاریک شد دیدم عه کلید افتاده زیر پادری و من ندیدم بودم 

با اینکه صد بار اون محدود رو دنبال کلید کشته بودم