-
قوتبالیست ها را چگونه میشناسیم
پنجشنبه 19 بهمن 1402 12:52
مهدی قائدی رو از وقتی متاهل شد و از روی زنش ستاره میشناسم طارمی رو از دوستیش با سحر قریشی میشناسم سعید عزت اللهی رو از روی دوستی با ترلان پروانه میشناسم سردار آزمون رو از ماجرای ازدواجش با آناهیتا دختر ارایشگر تهرانی میشناسم قوچان نزاد رو هم با خواهر ساره بیات میشناسم یعنی وقتی ازدواج کرد شناختم جواد کاظمیان با اینکه...
-
قوتبال
پنجشنبه 19 بهمن 1402 00:36
به کسی بر نخوره اما حقیقت دیگه دلم نمیخواد تیم ایران تو مسابقه امروز برنده میشد وقتی بازی خوب نیست و تیم حریف خیلی حماسی تر و تکنیکی بازی میکنند چرا باید تیم ضعیف برنده میشد؟؟؟؟؟ تیم ملی هنوز تیم عابدزاده و علی دایی و ...... این ها یه طوری رفتار کردن و خودشون رو از مردم دور کردن چون همشون هم پولدار شون زاویه دیدشون...
-
توکل به خدا
سهشنبه 17 بهمن 1402 22:16
فردا باید برم برای ای یو ای الان که دارم مینویسم از دیروز که آخرین امپول رو زدم له هستم اونقدر حالم بد هست فکر کنم بخاطر عوارض امپولاش هست. خدا کنه درد نداشته باشه که من تحمل درد ندارم امپولهاش که درد نداشت یعنی من که ترسو هستم و فکر میکردم خیلی درد داره دردی احساس نمیکردم . خدایا میدونم خیلی اذیت کردم میدونم خیلی...
-
گلدونهام
شنبه 14 بهمن 1402 15:26
اونقدر از دست مورچه حرصی هستم هر که میاد خونه ما برمیداره از گلدون ها بهش یکی میده. این گلدون ها برا من هست دوست دارم گلخونه م پر گل باشه . باورم نمیشه الان شاید کمتر از ۸ تا گلدون داشته باشم. همش رو میده به این و اون رفته الوررا هام رو همش رو ساقه هاش رو کنده یه عالمه ازش ساقه کنده رحم نکرده از سه تا گلدون قشنگم رفته...
-
فرزند به دنیا نیامده ام
پنجشنبه 12 بهمن 1402 16:01
فرزندم که هنوز نیومدی تو این دنیا و اون طرف برا خودت داری می چرخی میدونی من چقدر منتظرت هستم وقتایی که ما زن و شوهر دور سفره میشینیم بعد این همه سال زندگی جای خالیت رو احساس میکنیم. دلمون میخواست تو هم بشینی کنارمون بامزه بازی دربیاری و ما تو دلمون قند آب بشه . درسته الان یه نمه اوضاعمون خرابه اما همیشه که اینطور...
-
دنیا بدهکار ۲
سهشنبه 10 بهمن 1402 01:54
دنیا بهم یه سفر دریایی بدهکار هست .دلم میخاد سوار کشتی بشم یه کشتی واقعی از اینا که تو فیلم خارجی ها نشون میدهد.اما فقط یکی دوبار قایق تو شمال سوار شدم و قایق تو پارک هم سوار شدم اما مسافرت با کشتی رویای من هست. دلم خیلی کنسرت میخاد و در کنار کنسرت خواننده های محبوبم سلنا و بیژن مرتضوی که الان دیگه دلم نیست برم چون...
-
ازدواج دوست
سهشنبه 10 بهمن 1402 01:42
خبر متاهل شدن رو بهم داد خیلی براش خوشحال شدم . حالا نه اینکه شوهر خوب یا بد باشه تو شرایط این بهترین راه نجاتش ازدواج بود ایشالا کنار هم خوش باشن سالهای سال
-
عشق و علاقه تو فامیل ما
یکشنبه 8 بهمن 1402 22:59
گفتم تا یادمه بنویسم تو فامیل خیلی ها از من خوششون نمیاومد. البته بیشتر از خانواده مون مخصوصا وقتی بچه تر بودیم خیلی مراسم ها رو نمیگفتن به ما بعد ها که یه کم بزرگتر شدیم یکی در میون میگفتند و من تا حدود راهنمایی نمیدونستم عمه م کی هست . مثلن یه فامیل داشتیم زن شیکی بود خونشون قشنگ بود ما عقد دختر و پسرش م رفتیم من...
-
تیروئید
یکشنبه 8 بهمن 1402 15:54
من تیروئید کم کار دارم پر خور نیستم اما ثپلم همیشه خدا خسته م گاهی تا ظهر میخوابم ولی باز خوابم میاد همیشه پوست صورتم خشک وحساسه میل به زندگی در من گاهی زیر صفره خیلی کم حس زندگی پیدا میکنم موهای من بیشتر روی زمین وهمه جای خونه هست تا روی سرم. موهایی هم که دارم نازک و شکننده هستن و .. وبه گفته ی دکتر هیچ گاه درمان...
-
رفتم دکتر
شنبه 7 بهمن 1402 21:59
با مورچه صبح رفتیم ازمایش دادیم برای شروع سیکل ای یو ای و بعد ویزیت دکتر شدم و توی سیکل قرار گرفتم و دارو گرفتم تقریبا دو یا سه هفته دیگه ای یو ای انجام میشه. پاهام هم اونقدر درد میکنه دلم میخواد یه وسیله سنگین بزارم روی پاهام که اونقدر درد میکنه . خدا کمک کنه منم مادر بشم.
-
سم ترین دوران زندگی من شماره دو
پنجشنبه 5 بهمن 1402 01:40
خب الان از خونه بابای مورچه اومدیم روز پدر بود رفتیم بعد یه سر زدم. الان توی رختخواب دراز کشیدم و قصد دارم یه قسمت دوران سمی دیگه رو بنویسم . من تقریبا دیر ازدواج کردم یادم میاد یه پسر که اومده بود خواستگاریم برا اینکه بیشتر ترشیده نشم . دیگه شرایط مزخرفش رو قبول کردیم. رفتیم آزمایش ازدواج رو صندلی تشسته بودیم که اسم...
-
سم ترین دوران زندگی من شماره یک
چهارشنبه 4 بهمن 1402 14:55
من دوران سمی تو زندگیم زیاد داشتم بعصی دورانی که خودم هم میدونستم سمی هستن اما راه فرار ازش نداشتم بعصی دوران هم نمیدونستم سمی هست بعدن متوجه سمی بودنش شدم . بدترین دوران تحصیلی دوران راهنمایی من بود سال دوم و سوم افتضاح بود برام از اونجایی که خانواده حمایتگر ی هم نداشتم . خیلی برام سخت گذشت یه ناظم داشت با من خوب...
-
لک های صورت
دوشنبه 2 بهمن 1402 22:18
اگه یه خانمی رو دیدید صورتش لک زده مسخره نکنید ممکنه داروهای بارداری میخوره بخاطر همین صورتش لک لک شده خودم زیاد نیست اما متوجه هستم بعد خوردن دارو های بارداری صورتم یه نمه لک آورده البته برام مهم نیست من خیلی وقته دیگه حتی کرونا هم رفته ماسک میزنم.
-
آشپزی کردم
دوشنبه 2 بهمن 1402 18:34
امروز خواستم برم دکتر که دیدم بیمه سلامت تموم شده مورچه رفت بیمه رو تمدید کرد و چون تا تمدید شد بشه طول کشید دیگه نرفتم و گذاشتم برای فردا صبح برم دکتر و رفتم تو آشپزخونه دو لیوان برنج پاک کردم و آب ریختم خیس بخوره و تو یه قابلمه آب ریختم تا جوش اومد برنج رو ریختم و با سبزی شوید دم گذاشتم . و تن ماهی تو آب جوش ریختم و...
-
اول بهمن
یکشنبه 1 بهمن 1402 19:40
امروز اول بهمن برابر با ولادت امام جواد یه اتفاق تقریبا خوب برام افتاد چون خیلی وقت بود اتفاق خیر و خوب نبود برا این خیلی خوشحالم . اونقدر دلم هوس برنج و تن ماهی کرده برنج و تن ماهی روش هم شوید بریزی چه شود به به فردا که فرصت ندارم باید برم بیرون ایشالا پس فردا برنج درست کنم با تن ماهی کیف کنم . نمیدونم چرا اینطوری...
-
آرزوها
پنجشنبه 28 دی 1402 23:03
امشب شب آرزوها هست.. وای نکنم برات از آرزو هام که اسمش میاد کلی ذوق میکنم. آرزو دارم یه خانواده کامل داشتم چند تا بچه سالم و خوشگل تو یه محله خوب اونم یا تهران یا شمال ..دلم یه کار خوب میخواد که برا خودمون باشه یعنی شاگرد و اینا نباشم. دلم جمع دوستانه میخاد چند نفری رفیق که واقعی باشن دلم خنده میخواد . دلم یه ماشین...
-
کار مجازی
پنجشنبه 28 دی 1402 16:08
با یکی آشنا شدم از دوستای قدیمم بود که خب باهام ارتباط برقرار کرد بهم جنس یعنی لباس داد ببرم مجازی بفروشم یعنی تو کانال و اینا البته به صورت امانی هست و پولی براش ندادم میبینم چقدر قیمت هاش زیاده مثلن یه شلوار که تو کانال ها ۱۳۵ هست همین طرح خیلی مشابه هست میگه بیشتر از ۱۶۰بفروش همش گرون هست جنس معمولی اما قیمت زیاد...
-
یعنی من اینجوریم یا همه اینجورین
چهارشنبه 27 دی 1402 02:13
با کلی سن که اینجا نمینویسم هنوز نمیدونم میخام چکار کنم. یه دلم میگه برم یه شهر شمالی توی خونه دنج با همسایه های باصفا زندگی کنم. یه دلم میخاد یه قصر بزرگ توی لوس آنجلس داشتم. یه دلم میخاد دورم شروع باشه اما از یه طرف دلم خلوتی میخاد خودم نمیدونم چی میخام .. انکار سالهاست از خودم اومدم بیرون از اون دختر شاد پر امید...
-
خیلی خوشحالم بارون اومد
جمعه 22 دی 1402 02:45
یه باران ملسی اومده که حد نداره ..با اینکه توی خونه هستم اما همین صداش برام لذت بخش هست. من ادم دعوایی نیستم اما خب نمیدونم مردم از چه زاویه بهم نگاه میکنند و سرم رو کلاه میزارند و فک میکنند نمیفهمم. مثلن خواهرم خودش و شوهرش و بچه هاش تلفن همراه دارند خونه تلفن دارند اما هرگز با من زنگ نمیزنه حالم رو بپرسه . و من...
-
یارانه
پنجشنبه 21 دی 1402 03:40
دلم میگه فردا یارانه رو بردارم و یه پیتزا از یه فست فودی خووب یه پیتزا گرون بخررم و بشینم با لذت بخور .. اونقدر دلم پیتزا میخاد یه فست فودی نزدیک خونه هست پیتزا میده ۶۰ هزار چند بار خریدم اشغاله یعنی یه نون گرد کوچیک و یه کم ژامبون و یه کوچولو فلفل دلمه ای ... دلم یه پیتزا گرون میخاد مزه واقعی پیتزا بده ... اما یارانه...
-
سردرد شدید دارم
سهشنبه 19 دی 1402 15:48
از دیروز حدود ساعت چهار سرم شروع به درد گرفت امروز هم همچنان سرم درد میکنه وقتایی که سرم درد میگیره طولانی میشه مطمئن هستم یه مریضی در کمین هست و به زودی مریض میشم الانم یه روز کامل هست که زیر پتو هستم و توان بلند شدن ندارم فقط به روزی رفتم تو آشپزخونه یه چیزی پیدا کردم خوردم بازم اومدم خوابیدم . کسی نیست یه لیوان آب...
-
کار مجانی
دوشنبه 18 دی 1402 00:51
من خیلی جاها کار کردم اغلب بیشترش هم کارگری اعتماد به نفسم خیلی کم هست حتی خیلی از کارای کامپیوتری هم بلدم تو بعضی برنامه ها استادم اما از مواجه شدن با کارفرما و مشتری استرس میگرفتم و .. بخاطر همین میرفتم شاگردی مثلن تو یه کارخونه و کارگاه اینا که نه مشتری بیاد نه اینکه کارفرما با من زیاد کاری داشته باشه کارم رو انجام...
-
برنجم حشره زده
یکشنبه 17 دی 1402 13:34
برنج تو آشپزخونه م تموم شد رفتم بالا توی راه مله گونی برنج رو اوردم پایبن جاتون خالی تا باز کردم دیدم کلی پروانه یعنی یه حشره هایی مثل پروانه از توش زد بیرون و نگو این گونی حشره گرفته بوده دیگه زدم تو گوگل و چند تا راهکار خوندم هر چی سینی بود اوردم و برنج رو ریختم توش بعد یه کم بعد حشره هاش اومد بیرون اونایی که بزرگتر...
-
اسم های قشنگ
شنبه 16 دی 1402 10:12
انیسا ...سما..مهدیار...سلاله....پرنیان....تنسیم...روشنا سلیقه اسمی من این اسم ها نیست ..اما اینا سلیقه اسمی یه نفر دیگه هست اینجا نوشتم یادم باشه خودم از چه اسمی خوشم میاد ؟؟نمیدونم من هر دوره ای از یه چیزی خوشم میاومد الانم هیچ فکری درباره اسم نمیکنم اگه قسمت شد بچه دار بشم اون موقع یه اسم قشنگ پیدا میکنم
-
بعد ماهها
جمعه 15 دی 1402 00:31
خیلی وقت بود اینجا چیزی ننوشته بودم یعنی حرف جالبی نداشتم که بزنم البته الانم حرفی ندارم جز اینکه دارم فکر میکنم بیشتر دندان هام خرابه اما پول ندارم درست کنم. لباس دلم میخاد بخرم هم برا فروش هم برا خودم اما متاسفانه پول ندارم از چونه م بدم میاد اما پولی نیست بدم یه تزریقی چیزی کنم بخاطر همین همش ماسک میزنم. دچار یه...
-
برگی از زندگی
پنجشنبه 30 آذر 1402 03:03
امروز عصر بعد مدتها رفتم ارایشگاه ابروهام رو برداشتم . کاش منم حرفی برا گفتن داشتم . حتی تو وبلاگم هم که کسی نمیشناسه حرفی ندارم که بزنم.
-
در
شنبه 8 مهر 1402 00:23
احساس میکنم مادرم از ما بدش میاد . پنج شنبه ای رفتیم خونشون من نود درصد مطمئنم خونه بوده هر چی زنگ در رو زدیم باز نکرد از اونجا تو کوچه چرخیدیم و بابام رو پیدا کردیم تو خیابون اطراف و گفت شاید مادر رفته بیرون اما من نود درصد مطمئنم خونه بود دیده ما هستیم در رو باز نکرده . آدم دختر خودش رو راه نده تو خونه
-
یادم میاد
سهشنبه 21 شهریور 1402 04:00
یادم میاد از گذشته اون موقع ها که ازدواج نکرده بودم و خب من یه کم دیر ازدواج کردم بابام میاومد تو صورت من دختر بیست و چند ساله نگاه میکردن و خیلی جدی با بد اخلاقی میگفت من تا چند سال باید خرج شما ها رو بدم مگه تا ۱۸ نیست . وکلی حرف بارم میکرد اون موقع ها دلم میشکست . یعنی فرو میریختم بدنم یخ میکرد خب چکار میکردم اینکا...
-
بازم افسردگی
سهشنبه 14 شهریور 1402 15:28
اخ دوباره دو سه روز رفته بودم تو فاز افسردگی شدید مخصوصن بعد فوت ستاره همسر بیژن مرتضوی نمیدونم چرا از هر که خوشم بیاد طرف میمیره اونقدر فاز افسردگی زیاده که دیگه دنیا برام تعطیل میشه و هیچ کاری نمیتونم انجام بدم . و میرم زیر پتو منتظر میشم که بمیرم . اما بعد چند روز مجدد حالم خوب میشه اون موقع افسردگی همش یاد گذشته...
-
پول
دوشنبه 2 مرداد 1402 12:34
مورچه ولم نمیکنه افتاده به جونم همش میگه خونه رو بفروش بریم با خواهرم خونه بسازیم یه خونه بزرگتر البته سهم من سندی به نامم بشه. همش داره میگه و فکر و ذکرش شده بخدا میخوام خودم رو جر بدم من خونه مستقل خودم رو توی شهر ول کنم بیام طبقه که خواهرت هست زندگی کنم اونم توی یه دهات چقدر یه مرد میتونه بی عقل باشه فکر میکنه چون...