-
دیشب
دوشنبه 27 فروردین 1403 01:32
دیشب قبل نون خ ساعت ده اینا یه آهنگ حماسی عربی از تلویزیون پخش شد درباره غزه و شور و اینا مورچه گفت چی شده ؟سالگرد چیزی هست اخه این آهنگ رو گذاشتن تا یه ساعت بعد اومدم اینترنت و دیدم بله ایران مدسک زده و اون آهنگ داشته ذهن ها رو آماده میگرده برای ایران کشور قشنگم آرزوی صلح میکنم ایران اریایی کشوری که از اجدادم نسل به...
-
تفاوت بین فامیل پدری و مادری
شنبه 25 فروردین 1403 00:54
بین فامیل پدر و مادرم از اول خیلی فاصله بود الانم همینطور با اینکه پدر و مادرم فامیل هستند اما بازم بین خانواده پدری و مادری همیشه تفاوت بوده طایفه پدری اکثرن بیشتر قیافه های زشتی داریم نسل جالبی نبودیم که البته ما هم بیشتر شبیه فامیل پدری هستیم .... نمیخام وصف کنم از بچگی انکار این طایفه مثل کولی ها بودیم چون وضعشون...
-
افکار منفی
جمعه 24 فروردین 1403 21:27
دیشب خواب دیدم رفتیم مسافرت و توی پاساژ بودیم و داشتیم لباس نگاه میکردیم و که گفتن یه جت تو آسمون هست همه رفتن بیرون داشتن آسمون رو نگاه میکردن و که یه دفعه جت نزدیک شد جت جنگی داشت بمب مینداخت پایین و همه هراسان و با دلهره در حال فرار و جیغ و داد و همینطور جت هم یه سمت ما نزدیک میشد. یه خواب وحشتناک که تقصیر افکار...
-
اگه
جمعه 24 فروردین 1403 01:31
اگه یه روزی بچه دار بشم .مال و اموال درست و حسابی ندارم بهش بدم نمیتونم براش خونه بخرم یا ماشین درست حسابی بندازم زیر پاش نمیتونم بفرستمش مدرسه های گرون یا حتی بفرستم خارج درست بخونه. اما اگه بیاد قول میدم تمام تلاشم رو برای شاد بودنش انجام بدم.. قول میدم کمکش کنم هر راهی رو که دوست داره بره و تو کارا کمکش میکنم....
-
تولد
پنجشنبه 23 فروردین 1403 14:10
مورچه گفت خواهرم دعوت کرده فلان جا میایی؟ میدونم تولد دخترشه و میخاد کافه بگیره و اما به مورچه نگفته تولده گفته مهمونیه اما خب منم به روی خودم نیوردم و گفتم کار دارم نمیتونم بیام. بدنم یخ میکنه و استرسی میشم وقتی پای این اتفاق ها میاد وسط وقتی قراره توی یه جا همگی باهم قرار بگیریم . نقاب مهربونی به چهره بزنیم و چرت و...
-
عید فطر
چهارشنبه 22 فروردین 1403 00:08
ماه رمضان هم تموم شد و تبریک به کسایی که اعتقاد دارند و روزه گرفتن . اما چرا عادی نمیشه که دیگه خیلی ها روزه نمیگیرند و همش از ادم سوال میکنند روزه ای؟ این سوال سمی هست رو از من که خیلی میپرسند خب من همیشه سالهای قبل اگه روزه هم نبودم میگفتم بله روزه هستم اما امسال دیگه اگه کسی میپرسید واضح میگفتم نه روزه نیستم....
-
زندگی
سهشنبه 21 فروردین 1403 01:59
یه داستان از زمانی که عقل نداشتم. البته الانم ندارم اما اون موقع تعطیل بودم عاشق یه پسره شده بودم که زیاد ازش اطلاعاتی نداشتم یه اطلاعات محدود بود و که خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم خودم رو بهش نزدیگ کنم . این مربوط به اوایل جوانی هست . باهاش طی مراحلی دوست شدم . اون تهران بود من شهر خودمون کلی عاشق هم بودیم کلی لاو...
-
زندگی
دوشنبه 20 فروردین 1403 18:16
سال قبل موقعی کا توی بیمارستان بودم و زیر دست دکتر ها موقعی که میخواستم عمل انجام بدم .همش فکر میگردم نکنه این آخرش باشه نکنه تشخیص دکتر ا غلط بشه نکنه توی بیهوشی به هوش نیام و میگفتم نکنه زندگی اینجا برام تموم بشه و من هزار هزار آرزوی که دارم و به امید اونا زندگی میکنم نرسیده بمیرم. بدون اینکه بچه ای داشته باشم. بدون...
-
خدا ببخشید
شنبه 18 فروردین 1403 23:56
پرنده رو بردم دامپزشکی دکترش امید بهش نداشت اما خب قطره داد هوا گرم بود روزه هم بودم رسیدم خونه افتادم دیگه نتونستم حتی قطره پرنده رو بزنم . افتادم و اونقدر فشارم رفته بود پایین که نشد تکون بخورم چشمام رو باز کردم چند دقیقه به اذان بود یه یه سختی رفتم آشپزخونه و دیگه یه کم حلواشکری و با نان خوردم .دیدم اینطوره حالم...
-
پرنده
شنبه 18 فروردین 1403 13:18
اون پرنده که عید پیداش کردم مریض هست یعنی از اول مریض بود و یه چشمش قرمز بود رفتیم یه دارو گرفتیم براش زدیم چند روز خوب بود از دیروز توجه کردم چشمش داره کور میشه دیگه هم نه آواز خوند نه پرواز کرد خیلی ناراحتم میخام ببرم دامپزشکی چیزی این طفلی رو ببینه من خیلی از پرنده و اینا میترسم اینم بخاطر اینکه گربه نخوره اوردم تو...
-
امنه
جمعه 17 فروردین 1403 13:52
حدود هشت سال یا ده سال پیش من یه جایی میرفتم که اونجا پر بود از افرادی که تازه مسلمان شده بودن و از کشورهای دیگه اومده بودن شهر ما درس بخونند یا آداب اسلام رو یاد بگیرند خانم هایی از کشورهای پاکستان هندوستان آلمان و....بعضی تنها بعضی با خانواده خب اغلب هم میتونستن حدودی فارسی صحبت کنند . اونجا من با کلی آدم دوست شدم...
-
در جستجوی کار ۲
پنجشنبه 16 فروردین 1403 21:48
صبح برنامه دیوار رو چک کردم کار مناسبی امروز نبود یکی دو تا ظرفشور میخواستم که من اصلن سرعتم پایین هست و کار که تند تند بخوان نمیتونم انجام بدم .یه مورد نگهداری از سالمند خب من تجربه اینکار رو هم ندارم و نمیتونم اعتماد کنم برم خونه مردم شب بخوابم .یه ادمین بود تماس گرفتم ادمین حرفه ای میخواست و خیلی سوال و پرسش کرد...
-
کار
پنجشنبه 16 فروردین 1403 14:31
اینطوری که قیمت ها داره میره بالا دیگه کار سه میلیون چهار میلیون به درد من نمیخوره بابد کار با درامد دلاری پیدا کنم.برم تو یوتیوب کانال بزنم بلکه اون طوری درامد داشته باشم کارایی که بلد هستم فقط حرفه ای فتوشاپ میتونم آموزش بدم. یا برم مثل قدیم لباس بیارم بفروشم کدوم بهتره ؟؟؟
-
کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 22:01
فانتزی شغلی من داشتن یه کارخونه پاک کن هست از این پاک کن های فانتزی و کیوت درست کنم ..یه زمانی هم دوست داشتم کارخونه شکلات سازی چارلی رو داشته باشم . اما حیف اینا فانتزی هست و من در به در دنبال کارم کارخونه دمپایی هم هست اگه بخوام کار کنم اما اونجا بعضی همکارا مرد برا کشور دوست و همسایه هستن با اینکه نژاد پرست نیستم...
-
کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 21:55
فانتزی شغلی من اینه که یه کارخونه پاک کن داشته باشم از این پاک کن های کیوت و فانتزی درست کنم .
-
در جستجوی کار
چهارشنبه 15 فروردین 1403 13:30
از صبح افتادم دنبال کار دیروز هماهنگ کرده بودم که برم برا صحبت با اسنپ رفتم و کلز منتظر شدم تا مسئولش اومد و فکر کنم خوششون نیومد و گفت تماس میگیریم از اینجا با یه جای دیکه هماهنگ کردم گفتم ادرس پیامک کنید بیام ادرس رو زدم اسنپ دقیق تو محل یکی از آشنا ها بود مجدد تماس گرفتم چک کردم دیدم بله دقیق اون کوچه هست و کفتم...
-
اخلاق مورچه
چهارشنبه 15 فروردین 1403 07:19
میخام یه بخشی تو وبلاگم داشته باشم درباره اخلاق مورچه هم اخلاق خوب هم اخلاق بد بعد بیام همش رو بخونم ببینم کدوم اذیت بیشتری میشم و چطور درستش کنم یکی از کارای روی مخ مورچه فیلم دیدن هست .هر موقع خونه باشه هر فیلم سینمایی یا نمایش خانگی اومده باشه رو حتما میبینه .مافیا و زودیاک و ال و بل یعنی فیلمی نیست که ندیده باشه...
-
کار
سهشنبه 14 فروردین 1403 15:19
شروع کردم تو برنامه دیوار دربه در کار میکردم دیگه از یه جایی امسال باید شروع کنم . دلم نمیخواست برم سرکار چون هنوز کمرم درد میکنه و ممکنه نتونم درست کار کنم اما خب اینکه بمونم خونه باعث آسیب به روانم میشه. اخ اگه ماشین داشتم میرفتم اسنپ کار میکردم .ساعتش دست خودم بود روزه هم نتونستم بگیرم چون سحر خواب موندم .
-
مهمانی
دوشنبه 13 فروردین 1403 19:25
خونه مادر مورچه دعوتم میدونید اینجا خیلی خوشحال میشم چون مادرش دستپختش خیلی خوبه و علاقه به غذا زیاد داره بخاطر همین همیشه اینجا پر از خوراکی هست. غذا که پختش رو زیاد بلد نیستم و درست میکنه . کلن اگه دختراش هم نباشن دیگه خوووبه البته چون چند سال باهاش قهر بودم الان بیشتر بخاطر اینکه قلبی راضی بشم ازش وقتی میرم اونجا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 فروردین 1403 17:54
هرچقدر از زندگی های همدیگه کمتر خبر داشته باشیم، آدمای بهتری برای همدیگه هستیم. اگر ذره ای بدونید، یا میشید قاضی یا پدر نصیحت گر یا مرشد و رهبر و مددکار اجتماعی. برگرفته از وبلاگ یه نفر دیگه سیزده بدر برا افطار مادر مورچه دعوت کرد خونه شون
-
شب قدر
یکشنبه 12 فروردین 1403 18:58
هر شبمون باید قدر باشه امشب میخوام برا چند نفر دعا کنم تمام کسایی که منتظر فرزند هستن حالا کسایی که باردار هستن خدا کمک کنه دوران رو به سلامتی بگذرانند و کسایی که در راه درمان ناباروری هستن خدا کمک کنه اینهمه صبر براشون نتیجه بدا و اونهام خوشحال بشن خدا به همه کودکی سالم هدیه بده اون خانمه که سه تا بچه داره تنها داره...
-
مسافرت ۳
یکشنبه 12 فروردین 1403 16:56
خاطرات مسافرت که باعث شد بگم مسافرت گروهی خوب نیست . مسافرتی که رفتم چون بیشتر افراد عاشق گرما بودن و دلبسته به بخاری تمام روزای سفر بخاری درجه زیاد روشن بود و من هم بیزار از گرما مجبور بودم تحمل کنم بخاری کم اونجا معنا نداشت . یعنی از گرما خفه شدم. دومی که خیلی لجم میگرفت غذا بود حالا توقع غذای انچنانی نداشتم ادم شکم...
-
مردم تهران
یکشنبه 12 فروردین 1403 04:59
من طرفدار اخلاق و منش تهرانی های واقعی هستم بچه هایی که تو فرهنگ تهران بزرگ شدن البته منظور ادم های واقعی تهران هست .به نظرم چند پله از بقیه شهر ها جلوتر هستن البته شایدم شیراز و تبریز یا جاهای دیگه م اینطور باشن اما من فعلن میگم تهرانی ها جوون هاش آگاه تر هستن نسبت به همه چی دست و دل باز تر هستن مثلن دیدم یه پیرمرد...
-
مسافرت ۲
شنبه 11 فروردین 1403 17:22
از مسافرت برگشتم رفتم حمام دوش گرفتم و لباس ها رو ریختم توی ماشین که شسته بشه و یه کم وسایل کوله پستی رو جابه جا کردم. الان نشستم و یه کم استراحت میکنم . با اینکه سخت بهم گذشت اما در کل تجربه خوبی بود سخت از این لحاظ که من ادم مسافرت گروهی نیستم. و فقط میتونم تا یه روز بیرون بچرخم شب هر جا باشم باید برگردم به لونه م...
-
مسافرت
جمعه 10 فروردین 1403 09:26
بالاخره یه جوری تونستم با خانواده مادرم بیام مسافرت مورچه نیومد چون پول نداشت اینام با من گفتن همه چی می بریم که خرید نکنیم و ارزون در بیاد خب الان که وسط مسافرتم میبینم چه بی خود هست با اینکه ناشکر نیستم اما خب وقتی نتونستی بری یه رستوران غذای محلی شهر اینا رو بخوری بری تو بازار چهار تا خرید کنی پس مسافرت به چه دردی...
-
مورچه
سهشنبه 7 فروردین 1403 10:27
مورچه تو تاوان کدوم گناه من هستی ؟ خدا بخاطر کدوم گناه تو رو انداخت به جون من ؟ دل کی رو شکستم یا چکار کروم که باید با زندگی پرچالش و سخت با تو جوونی م هدر بره؟ یه روز احساس نکردم تو شوهر هستی حتی یه روز همش در حال نقشه و زرنگ بازی و کلک و نمایش هستی فکر میکنی من نمیفهمم تمام حرفای دروغ فیلم هایی که بازی میکنی همه چی...
-
مسافرت
دوشنبه 6 فروردین 1403 04:02
مادرم اینا میخوان برن مسافرت یه نفر جا دارند خیلی دلم میخواد باهاشون برم چون به امید مورچه باشی صد سال دیگه م جایی نمیبره اما میترسم بهشون بگم من میام اخه اون بار قبلی مادرم پشت سرم گفته بود اگه این بیاد من نمیام این شوهر داره بدون شوهر کجا بیاد . الانم میترسم بگم غش و ضعف کنه و نزاره برم باهاشون باید فکر کنم برم خوش...
-
گلزار
یکشنبه 5 فروردین 1403 20:38
امروز عصر دلم گرفته بود فکر کردم کجا برم جایی پیدا نکردم رفتم قبرستان ..پشت امامزاده ش یه قسمت قدیمی داره که پدر برزگ پدرم خاک شده رفتم گشتم و قبرش رو پیدا کردم و براش فاتحه خوندم .سال ۱۳۵۰ از دنیا رفته بود.خیلی سال بعد من به دنیا اومدم یعنی روح ها متوجه میشن من کی بودم اومدم سرخاکش؟؟؟ دعا کردم و ازش طلب کردم برام دعا...
-
برنامه سال جدید
یکشنبه 5 فروردین 1403 10:32
یکی از برنامه هام برا سال جدید قطع ارتباط با خیلی ها هست. میدونید بخاطر دو تا دلیل شایدم سه تا دلیل یکی همه دوستای من همیشه اون که وقت و پولش هدر میره من هستم. همش اونها میان خونه من همش اونها از من کمک میخوان همش اونها از من پول قرضی میخان من وقتی بیمارستان بودم درسته اگه هم میخواست کسی بیاد قبول نمیکردم که با زحمت...
-
کوچه
شنبه 4 فروردین 1403 19:20
امروز داشتم میرفتم خونه مادرم اونجا خیلی کوچه در کوچه هست و راه کوچه ای خیلی داره بعد یه کوچه داره ازش میترسم خلوته و خیلی قبل وقتی از اونجا میرفتم مرد مزاحم توش زیاد بود الان رفتم صدا یه موتور رو شنیدم از پشت سر قلبم به تپش افتاده و ایستادم و رو رو کردم صبر کردم موتوری رفت بعد خودم رفتم خیلی ترسناکه تو کوچه داری میری...