زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

سلام

الان سر کار روی صندلی نشستم و مشتری هم نمیاد  و دارم فکر و خیال میکنم.

دو سه روزه  با مورچه سر سنگین شدم 

از بس به ادم حس منفی   بی لیاقتی میدهد ترجیح دادم باهاش حرف نزنم

حرف نزدن باهاش خیلی بیشتر به نفع ادم هست حداقل اعصاب و روانت سالم تر هست.

منبع دعوامون این بود که سر سفره نشستیم همه چی هست 

عادت کرده منو از سر سفره بلند میکنه مثلن چنگال بیارم 

فلان کار کنم

داشتم غذا میخوردم گفت برو فلان چیز رو بزار تو یخچال 

منم قاطی کردم 

گفتم خودت چرا نمیری 

من هم دارم  غذا میخورم 

صبر کن چند دقیقه دیگه میرفتم 

و اونقدر اعصابم خراب شد که نگو 

بار اولشم نیست 

یعنی واقعن اگه بگی مثل یک نوکر باید فقط فقط به اوامر تمام نشدنی گوش داد

یا دوزار مرام نداره که بگه گناه داره بزار غذاش رو بخوره 

تو کار خونه هم اصلن کمک نمیکنه یعنی یا نقطه هم کمک نمیکنه 

تنها هنرش اینه که برا خودش چای میزاره 

و گرنه نه جارو میزنه نه ظرف میشوره نه درد و دیوار پاک میکنه 

هیچ هیج هیج 

قدیما اونقدر پر رو بود نان هم نمی خرید 

یا من می خریدم 

یا نون سفید از سوپر مارکت میخرید .

البته اینا همش بخاطر کینه و تنفری هست که نسبت به زن و زندگی 

مخصوصن به من داره 

منم فعلن خشمم رو سرکوب میکنم 

اما امان از روزی که صبرم  به حد آخرش برسه