-
حال گرفته هست
یکشنبه 1 مرداد 1402 02:23
جواب آزمایش م رو رفتم گرفتم پرولاکتین بالا تیرویید بالا فشار لب مرز هر چی فکرش رو بگی تو ازمایش لب مرز بود با اعصاب خراب و ناراحت رفتم سمت خونه مادرم هیچی هم از صبح نخورده بودم .. نون تازه که نداشتن و خوراکی خاصی هم نبود از تو کیفم کیک در اوردم و داشتم میخوردم که مادرم شروع کرد به غر غر حرفای تلخ زیاد زد جوابشم نمیشد...
-
صدبار
جمعه 30 تیر 1402 04:26
صدبار اومدم اینجا نوشتم از حرفای انگیزشی و پاک کردم که زندگی از فردا عوض میشه اما اصلن عوض نشد و در حد شعار موند امشب یه خودکار خریدم شبیه هندونه که انگیزه پیدا کنم حرفای قشنگ قشنگ بنویسم اما میدونم فردا یادم میره یکی از کارا گه امروز خوندم اینکه اگه میخواهی پولدار بشی به پول احترام بزار مچالش نکن با احترام تو کیف پول...
-
با هیوا
دوشنبه 19 تیر 1402 01:23
امروز با هیوا رفتیم بیرون میدونستم تولدشه بهش هم گفتم میدونم تولدت هست اما فعلن کادو برات نگرفتم اونم گفت اشکالی نداره و از این حرفا رفتیم عکاسی اون عکس گرفت بعد یه جا پیدا کردمینی اسکارف ۲۹ تومن خدایی جنس های هم خوب بود منم با اینکه خیلی وقت بود خرید نکرده بودم پولم زیاد نبود خرید گردم بعد یه بستنی خریدم معرکه بود...
-
نی نی سایت
یکشنبه 11 تیر 1402 05:19
الان تو نی نی سایت بودم همه از درآمد های شوهر هاشون نوشتن اوف حالم خراب شد من باید چی مینوشتم هیچ با بگم در حد یه نون و نوشابه و اینا شاید روزی صد یا صد و پنجاه مردک فقط در حد دوسه لقمه غذا جور کنه دیگه کار نمیکنه الان یه مشت آدم میا د برام کامنت میزاره یا طلاق بگیر یه سری هم میگن خدا رو شکر کن که همین یه لقمه رو خدا...
-
در راستای جست و جوی کار
جمعه 9 تیر 1402 14:33
خب فکر کردم برای کار چه مهارتایی دارم که یکیش کاراز اینترنتی هست که تجربه ادمین بودن رو دارم رفتم توی کانالی اگهی ادمین گذاشتم یعد یه آقایی پیام داد صحبت و اینا گفت حقوق چقدر میگیری منم هول شدم گفتم صد و پنجاه هزار تومن تو بیست روز خخخخخخخخ نمیدونم فازم چی بود صد و پنجاه پول اینترنت و فیلتر شکن نیست بعدش پیام داد که...
-
صبح دکتر بودم
چهارشنبه 7 تیر 1402 04:16
صبح رفتم دکتر قرص بهم داد همین گفتم اینجا بنویسم یادم نره از کی قرص رو خوردم
-
چکار کنم چکار نکنم
دوشنبه 5 تیر 1402 13:11
دلم میخواست دغدغه مالی نداشتم اون وقت میرفتم به دنبال رویاهام اخ چه شیرین هستن رویاهام به نظرم بابد مجدد یه کار بیرون پیدا کنم یه مدت برم سرکار اما اطراف ما کار نیست راه های دورم توی این گرما خیلی آذیت میشم اما بالاخره بابد یه فکر کنم. اگه تهران بودم یه کاری پیدا میکردم حتی دستفروشی اما اینجا کار خاصی نیست اگه هم پیدا...
-
حقیقت
یکشنبه 4 تیر 1402 00:40
بالاخره یه روزی میفهمی که میتونی از خیلی چیزا دلسرد باشی یا دوستشون نداشته باشی، ولی با اینحال خیلی عادی به زندگیت ادامه بدی، شاید بلوغ اصلا همین باشه، درک این واقعیت که افکار و احساسات تو، هرچقدر هم که درست باشه، ذرهای از واقعیت دنیا کم نمیکنه......
-
دنیا بدهکار
شنبه 3 تیر 1402 04:07
دنیا اینا رو به من بدهکاره یه کنسرت خیلی مهیج که منم ردیف های جلو باشم از شادمهر و سلنا گومز و بیژن مرتضوی از نزدیک لئوناردو دیکاپریو رو ببینم باهاش گپ بزنم سلمان خان داماد بشه منم دعوت کنه عروسیش و منم ساقدوش بشم دنیا بهم یه اکیپ دوستای باحال بدهکار هست یکی از بچه های اگیپ هم علی صادقی باشه یه سری آدم خوش خنده دوست...
-
خوشی پشت خوشی
جمعه 2 تیر 1402 01:59
از مزایا زندگی بگم که داریم به زیر خط فقر میرسیم . یعنی یه جورایی رسیدیم اجازه مغازه مورچه زیاد شد مورچه هم مغازه رو جمع کرد عملن الان یه آدم ورشکست هست کلی پول خرج دکور و اینو و اون کرد حالا همش تلنبار شده اینور و اون ور دو سه هفته هم هست هر چی میره اینور و اون ور کار پیدا نمیکنه البته با اخلاقی که ازش میشناسم به این...
-
کمک
یکشنبه 14 خرداد 1402 06:16
خدایا میدونی کاش می دونستم دقیقن کجایی کاش یه مکان واقعی داشتی مثلن بالای فلان کوه در فلان کشور هر چی پول بود بلیط می خریدم به هواپیما و میاومدم سراغت میدونم اون موقع هم حتما سرت شلوغه و کلی بنده خوب و کلی آدم مشکل دار و کلی هم آدم ریا کار دورت رو گرفتن اما بازم میزدم توی نوبت و از این صف طویل خودم رو یه جوری بهت...
-
انسان ثروتمند
سهشنبه 12 اردیبهشت 1402 05:41
چند روزه همش حرف اون بنده خدا رو یادم میاد که گفت ما اونقدر بالا رفتیم که دیگه نمیتونیم با فلانی ها در ارتباط باشیم چون اونا اگه ثروت ما رو ببینند کلی گریه و رازی میکنند که خودشون ندارند .. وقتی جاری محترم این حرف رو زد احساس کردم یکی از اون ها منظورش منم هستم .یعنی خودشون رو خیلی برتر میدونند اونم بخاطر پول اون موقع...
-
من هیچ هستم
چهارشنبه 30 فروردین 1402 13:27
هیچ جای دنیا برای وجود ندارد ه که بتونم خود واقعیم باشم یعنی اون خود واقعی که هستم بدون نقاب مجبور کنار آدمها وقتی هستم جوری باشم که حرف نیاد و همش خودسانسوری کنم .... سالهاس خودسانسوری کردم و از خودم یه آدم منزه ساختم در حالی که دلم همش یه چیزای دیگه خواسته .اما الانم که اون رفتارم رو جلو بقیه یه طور دیگه جلوه دادم...
-
برای دیگران
شنبه 26 فروردین 1402 07:43
من همه عمرم رو برای دیگران زندگی کردم یعنی همش رفتارم جوری بوده که گفتم یه کاری کنم که بقیه خوششون بیاد ببیند من چه خوووب نه دیگران راضی شدن نه الان خودم حس خوبی دارم ایشالا این تظاهر رو بتونم از بین ببرم الان ساعت یه ربع به هشت هست من از دیشب نخوابیدم داشتم فکر میکردم منتظرم مورچه بره سرکارش بعد من برم بخوابم..الان...
-
روز اول سال
چهارشنبه 9 فروردین 1402 05:14
روز اول سال یه اتفاقی افتاد که با مورچه دعوام شد خیلی دلم شکست اما به روز خودم نیوردم و گفتم روز اول سال خوش باشم...اما متاسفانه تا اخر وقت اعصابم ناراحت بود حتی الانم که چند روز میگذره هنوز نتونستم قلبی ببخشمش ..مورچه تو بزرگ شدی یه کم رفتار درست داشته باش .
-
سال جدید اومد
سهشنبه 1 فروردین 1402 02:32
بالاخره سال قبل رو تحویل دادیم سال خرگوشی رو تحویل گرفتیم سال قبلی خیلی سال تلخی بود برا مردم ایشالا سال جدید پر از خیر و برکت باشه منم هم پولدار بشم هم مادر یه نقل سالم بشم خدا رحمت کنه فک و فامیل که تو سالهای عمرم بودن و به مرور یکی یکی کم شدن روحشون شاد
-
اخر سال
دوشنبه 29 اسفند 1401 01:55
امروز آخرین روز سال هست یه سال دیگه هم توی چشم یه هم زدنی گذشت . سالی که برام پراز تلاطم ها و تجربه های جدید بود اول سال قبل تصمیم داشتم دروغ نکم که میگفتم غیبت نکنم که کردم و خیلی کارای دیگه که اونا رو هم نباید انجام میدادم انجام دادم ایشالا سال بعد پر از خوشی برا همه ایران و جهان باشه اقتصاد درست بشه و همه کنار هم...
-
آدمها
سهشنبه 23 اسفند 1401 02:37
داشتم به ادمها فکر میگردم اود بگم من خودم یه ادم بد هستم بدتر از من هم نیس اما بقیه هم بد هستن و دنیا هیچکی به هیچکی شده مثلن مادر همسرم کلی طلا داره دستهاش پر از النگو گرون هس و مشکل مالی هم نداره اونقدر حرف خدا و امام میزنه که نگو همش هم دنبال روضه و مسجد اما نمیگه الان پسرم مشکل داره یه النگو بفروشم کمک کنم به پسرم...
-
دلار
پنجشنبه 11 اسفند 1401 04:44
باید بگم که رییس بانک مرکزی باید بیاد دست و پای منو بوس کنه میدونی چرا چون تا من تو یه کاری میرم اون کار ورشکست میشه دلار همینطورداشت میرفت بالا ی بالا من رفتم یه نمه خریدم خخخخخ از فرداش اومد پایین
-
تصمیم جدید
دوشنبه 8 اسفند 1401 17:16
خب میگم خوبه کسی منو اینجا نمیشناسه راحت میتونم غر بزنم و دیشب داشتم حساب میکردم من تو طول سالهایی که کار میکنم چنددتا کار عوض کردم میدونید چنددتا شد ؟؟۱۷تا جای مختلف که ازشون حقوق کرفتم کارای دیگه هم بوده حالا یا بهانه دراوردن حقوقم رو ندادن اما جاهایی که حقوق گرفتم ۱۷ تا شد البته حقوق چه عرض کنم همه جاها کمترین حقوق...
-
افسانه
یکشنبه 23 بهمن 1401 00:52
افسانه اونقدر تماس گرفت که بالاخره رفتم خونشون دو تا پسر بانمک داشت وبعد جدایی رفته بالای پشت بوم خونه باباش یه اتاق کوچک با وسایل ساده زندگی میکنه چرا پسرایی که اعتیاد دارند میرن زن میگیرند ؟؟؟ الان یه زن تنها با دو تا بچه توی این تورم چکار کنه؟
-
زندگی من
پنجشنبه 20 بهمن 1401 03:26
انگار هزار ساله تو این دنیام از این هزار سال غیر از وقتی که کوچک بودم و توان نداشتم بقیه ش سرکار بودم اوووف به روزگار که همش کار کردم و همیشه دنبال ارزوهام دویدم و صد البته به ارزوهام نرسیدم .. هنوزم باید کار کنم با این تورم احتمالن اگه زنده موندم تا لحظه آخر عمر باید کار کنم منم دلم سفر میخاد منم دلم پول و جواهرات...
-
بارون میاد
سهشنبه 11 بهمن 1401 23:31
وقتی بچه بودم و بارون میاومد کلی خوشحال میشدم اما الان که مثلن بزرگم بارون که میاد تا میام خوشحال بشم یاد اینهایی میافتم که خونه ندارند و زیر بارون اذیت مثلن الانم که توی خوی که زلزله اومده و مردم خونه ندارند برف اومده خب برف زیباس اما نگران مردمم امیدوارم زیر ساخت کشور اونقدر خوب بشه که وقتی برف و بارون میاد فقط همه...
-
خنده آخر
دوشنبه 10 بهمن 1401 04:27
اخرین باری که از ته دل و واقعی خندید باشم رو یادم نمیاد همیشه ناراحت و یعنی دنیا دیگه روی خوشش رو نشون نمیده؟؟؟
-
کلید
یکشنبه 9 بهمن 1401 02:58
صبح بلند شدم برم سرکار لباس پوشیدم و رفتم دم در دیدم کلید تو جیبم نیست کیف رو بکرد این ور اون ور فایده نداشت پیدا نمیشد اومدن لباس رو دراوردم دنبال کلید همه جا رو زیر و رو کردم حتی یه کلید زاپاس م داشتم اونم پیدا نمیشد دیگه بیخیال کار شدم چون هم دیگه دیر شد هم اینکه خب کلید نداشتم میرفتم بیرون تا مورچه شب بیاد خونه...
-
جواب عمل
جمعه 7 بهمن 1401 01:33
یه روز دوشنبه صبح با مورچه رفتیم بیمارستان و کادر پذیرش رو انجام دادیم رفتم تو بخش و یه نیم ساعتی تا لباس عوض کنم و یه چرخی بزنم طول کشید نوبتم شد و رفتم توی اتاق عمل بیهوش شدم ایندفعه دیگه از بیهوشی نترسیدم دفعه قبل داشتم از بیهوشی سکته میکردم بعد که با هوش اومدم یه نیم ساعتی که هیچی اما وقتی که داشتم کامل به هوش...
-
بهمن ماه شد
پنجشنبه 6 بهمن 1401 01:41
دیگه سال هزار و چهار صد و دو هم داره تموم میشه اما عجب سالی بود سالی پر از چالش مرسی از خدا که بهم کمک کرد امروز سر کار خانم همش داشت مداحی و اینا میزاشت اونم با صدای بلند هی میرفت صدای مداحی توی مخم اعصابم خراب شد گفتم خانم فلانی لطفن کمش کن من راضی نیستم اینقدر با صدای بلند اهنگ و مداحی میزاری ما هم توی این محیطی...
-
اول زمستان
جمعه 2 دی 1401 01:06
سه ماهه آخر سالم شروع شد همیشه این سه ماهه آخر خیلی تند میگذره تا چشم رو هم میزاری سال تموم شده ایشالا تا اخر سال دل همه مردم خوش بشه ..روند روزمرگی زندگی میگذره و مجبور شدم اواخر این ماه برم برا عمل ...وقتی دکتر گفت عمل کن ..کشش ندادم و قبول کردم احتمالن بین ۱۷ تا ۲۲ نوبت عمل هس دو سه روز دیگه مشخص میشه رفتم یه جایی...
-
چه کاری کنم؟
پنجشنبه 10 آذر 1401 09:29
از دیشب که دوباره بچه اومده توی ذهنم تصمیم گرفتم برم دنبال ادامه درمان ناباروری لباس پوشیدم و نشستم گوشیم یه کم شارژبشه بعد راه بیفتم .. شاید فکرش رو خدا انداخته باشه توی ذهنم پس به این فکر نه نمیکم و میرم دنبالش ببینم چی میشه توکل به خدا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آذر 1401 03:58
همش دارم فکر میکنم چکار کنم ؟؟برم سرکار برم دنبال بچه دار شدن ؟؟ اصلن وقتی فکر بچه میاد فقط میخام جیغ بزنم و گریه کنم هم دلم میخاد هم دلم نمیخاد ای خدا حس ناراحتی بد بهم دادی غصه دارم...سنم فرت فرت داره میره بالا پس فردا هم که پیر بشم تنها می مونیم خودت شرایطش رو فراهم کن برام ......