ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از صبح که خانواده مورچه بهم گفتن میخواهیم برات طلا بخریم
کلی ذوق کردم
از اینکه بالاخره منم جزو خودشون دونستن و خواستن محبت کنند
اما
اما
اما
متاسفانه وقتی یکی شرف نداشته باشه
هیچ وقت درست نمیشه
رفتم خونه مادرم
با خوشحالی براش تعریف کردم
و فکر و خیال که فردا از کجا بخرم
چی بخرم و......
اما وقتی برگشتم خونه
مورچه اومد و گفت کنسل شده
و خبری نیست .
بغض دارم
اما نمیدونم گریه کنم یا نه
کاش هیچ وقت بهم امیدواری اینطوری ندهند .
دلم میشکنه .