ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
۱۹ تیر که دیروز بود رفتم سرکار
صاحب کار به همسرش هم گفته بود بیاد تا کارایی که عقب افتاده تو بخش من رو انجام بدهید کار من یه کم جلو بیفتم .
خانمش هم یکی دو ساعت کار کرد و رفت .
بعد از کار طبق معمول که گرسنه بودم گفتم از سر کار برم خونه مادرم
هلک هلک تو گرما رفتم اونجا ناهار نداشتن یعنی من دیر رسید بودم
دیگه یه ماست و خیار درست کردم و خوردم و از اونجایی که من تا ماست و خیار میخورم خوابم میگیره اونجا خوابم گرفت و وقتی بیدار شدم یه چای خوردم و راه افتادم خونه
سریع لباس ها رو عوض کردم
رفتم تو آشپرخانه و یه دمپختک درست کردم .
خیلی خوشمزه شده بود
بعد کلی سبزی مادر مورچه فرستاده بود رو شستم و الان منتظرم آب سبزی بره بزارم تو قابلمه روحی