زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی

یه داستان از زمانی که عقل نداشتم.

البته الانم ندارم اما اون موقع تعطیل بودم

عاشق یه پسره شده بودم که زیاد ازش اطلاعاتی نداشتم یه اطلاعات محدود بود و که خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم خودم رو بهش نزدیگ کنم .

این مربوط به اوایل جوانی هست .

باهاش طی مراحلی دوست شدم .

اون تهران بود من شهر خودمون 

کلی عاشق هم بودیم

کلی لاو میترکونیدم 

صد درصد قلبم دیگه تحت اختیارش بود 

چون شغلشم آزاد بود از ۷ صبح که از خونه میزد بیرون 

چت و تماس داشتیم تا ده و یا ده و نیم  شب که میرفت خونه 

دیگه بعدش چون صبح زود بیدار میشد .میگفت میرم خونه سریع خوابم میبره 

دیگه پیام نمی‌دادیم تا فردا ۷ صبح 

از همه چی هم خبر داشتم  همه رو تعریف  میکرد مثل از خانوادش 

مادرش و پدرش و ....دو تا بچه بودن میگفت بچه ها خواهرم هستن .

از خواهرش مخصوصن 

دیگه من ساده خودم رو تو لباس عروس تصور می‌کردم که به زودی میاد خواستگاری 

یه روز گفت من یه زاری دارم اگه بگم ازم ناراحت میشی و میری 

گفتم هرگز 

من پای همه چی هستم اگه مشکلی هست حل میکنیم.

راز رو نمیگفت 

مثل گفتم پرونده دادگاه اینا داری میگفت نه 

میگفتم بدهکاری میگفت نه 

هر چی گفتم و حدش زدم متوجه زارش نمیشدم 

دیگه تصمیم گرفتم  بیشتر پیله کنم تا زار رو بفهمم 

خنگ بودم فکر میکردم مشکلی داره و میخواستم کمکش کنم.

یه روز که کلی قسم داد که اگه زار رو بگه من پاش بمونم 

منم قسم و ایه که من هستم تو بگو 

گفت که چند ساله ازدواج کرده 

و اون آدمی که میگفت خواهرم خواهرش نبوده و زنش بوده

و اون دو تا بچه هم بچه های خودش 

و کلی عکس خونه و عروسی و اینا فرستاد.

نکبت چون همش بیرون خونه بود و سرکار بود من متوجه نشده بودم. 

من وسیله سرگرمی بودم که مثلن با زنش دعواش میشد با من حرف میزده آروم بشه .

شوک شدم .

گفت بمون 

دیگه دو سه روز بعدش تماس گرفت   و حرف میزد و التماس که چرا مثل قبل نیستی  و اینا 

و قرار بود مثل چند روز بعد همو مجدد ببنیم .

منم اونقدر ناراحت بودم یه شب پیام دادم حداخافظ 

سیم کارت که اون داشت خاموش شد و دیگه هیچ ارتباطی نتونست باهام بگیره .

مرد خیانتکاری که به زن و بچه خودش رحم نکرد چطور میخاست به من وفادار بمونه .

من ناخواسته اینکار رو کردم یعنی اصلن فکرم به ازدواج این نرفته بود .

امیدوارم زنش حلالم کنه با اینکه من قصدی نداشتم.


نظرات 2 + ارسال نظر
سمیرا سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 20:15

عیدت مبارک عزیزم

مرسی گلی
برای تو هم مبارک باشه

الف سه‌شنبه 21 فروردین 1403 ساعت 19:46

دمت گرم چقدر خوب که جای درست وایسادی، حالا یه سری میگن من نباشم میره با یکی دیگه ، باشه اصلا مهم نیست مهم اینکه من نوعی شریک کثافت کاری اون یه نفر نباشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد