زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

بوستان

الان تو بوستان بانوان رو صندلی نشستم 

دانشگاه برا ورزش گفته یه روز بابد بیاییم واحد ورزش رو توی این بوستان البته سالن ورزشی بوستان بگذرونیم که نیم ساعت دیگه شروع میشه 

از صبح بیرون بودم بعد گفتم سخته برم خونه بعد دوباره بیام بیرون 

دیگه یکسره اومدم اینجا 

خیلی جای قشنگی هم هست .

هر چی میگذره میبینم امیدم رو بابد از خونه پدرم کم کنم .اینهمه وقت میزارم میرم اونجا ..هیچی نمی‌خرند 

خیلی خسیس

مخصوصن اگه باادم بد بشن که دیگه قحطی خونه راه میندزند که کلن ادم نره اونجا 

اونقدر حرصم درمیاد میرم اونجا هیچ خبری نیست .

میدونند الان مورچه کار درست درمونی نداره و جای کمک به یه نفر 

گفته این چرا ما رو دعوت نمیکنه .

اخه بیایی خونه من یه غذا ساده بزارم جلوتون که بیچارم میکنید که ما رفتیم این به ما فلان غذا رو داده.

بابد هزینه زیاد کنم اونم الان فعلن نمیتونم 

خودتون سالی یک بار داماد رو دعوت میکنید بعد از من توقع چی دارید.

نمیدونم با نقشه هست یا اتفاقی که چند بار ظهرا رفتم دو یا سه 

بعد غذا خوردم 

دفعه های بعدش که مثلن سه میرسیدم همه غذا را خورده بودن و تمام قابلمه ها رو شسته بودن و روی گازشو ن هم پارچه مینداختن یعنی گاز تعطیله ....حالا نمیدونم اتفاقی هست یا اینا دوباره کلک و اینا دارند چون خیلی حساب کتابی هستن.

اون روز هم داشت میگفت بچه باید پدر مادرش رو بخاطر خودشون دوست داشته باشه نه بخاطر پوول  خواستم بگم پول شوخی میکنید مگه شماها تا حالا پولم به کسی دادید .چکار مهمی برای بچه هاتون کردید ؟ تو اوج مشکلات مالی بودم مریض شدم گفتی برو دکتر گفتم الان برم دارو سنگین میده پول خریدش رو ندارم .گفتید ما میدیدم رفتم با تنها پولم ویزیت دکتر متخصص دادم و شبش نسخه رو اوردم خونتون و گفتید بمونه صبح 

همین دیگه نسخه از این ور پرت میشد اون ور و یه هزاری ندادید .

عصبی میشم یاد این کارای خانوادم میافتم .

صد رحمت به خانواده مورچه