زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

دانشگاه

یکی  از  عقده های من تو ی زندگی نرفتن به دانشگاه بود .

توی سن ۱۸ و اینا نتونستم برم چون مجبور بودم برم سرکار 

بعدن که یا کم پول اومد دستم رفتم دانشگاه علمی کاربردی ثبت نام کردم و صبح ها میرفتم کار از ۳ به بعد هم دانشگاه 

خوبی علمی کاربردی همینه که خیلی به درد شاغل ها میخوره 

هم بری سرکار هم درس بخونی با اینکه خسته میشدم اما کاردانی گرفتم

بعد دوباره بی‌پول شدم ادامه ندادم.

تا بهمن امسال مجدد علمی کاربردی همینطوری نوشتم که حد نصاب ظرفیت اون دانشگاه نشد و کنسل شد .

بعد تعطیلات عید از دانشگاه بهم تماس گرفتن خانم فلانی شما ثبت نام کردی اگه کلاس تشکیل بشه حتما میایی میخواهیم ببینم اگه ۷ نفر بشید براتون کلاس بزاریم 

گفتم بله من حتما میام .

که طی پیگیری اون فرد که بعدن فهمیدم یکی از بچه های کلاس بوده که هی میرفته دانشگاه میگیری میکرده که کلاس بزارند دیگه دانشگاه هم تماس گرفته .

و یه تعدادی گفتن میاییم و کلاس برقرار شد 

و من برای کاردانی به کارشناسی رفتم دانشگاه 

شهریه ش هم از مورچه گرفتم دومیلیون و ششصد 

خیلی خوشحالم 

فکر میکردم تا اخر عمر دیگه نتونم درس بخونم

کاش همون موقع ها  که جوون بودم خانواده کمک می‌کرد 

بازم دم مورچه گرم اگه بره سرکار پول داشته باشه خسیس نیست و خرج میکنه اما بابام صد میلیارد هم داشته باشه نم پس نمیده .

و روضه اقتصاد خرابه هم میخونه