-
تیروئید
یکشنبه 8 بهمن 1402 15:54
من تیروئید کم کار دارم پر خور نیستم اما ثپلم همیشه خدا خسته م گاهی تا ظهر میخوابم ولی باز خوابم میاد همیشه پوست صورتم خشک وحساسه میل به زندگی در من گاهی زیر صفره خیلی کم حس زندگی پیدا میکنم موهای من بیشتر روی زمین وهمه جای خونه هست تا روی سرم. موهایی هم که دارم نازک و شکننده هستن و .. وبه گفته ی دکتر هیچ گاه درمان...
-
رفتم دکتر
شنبه 7 بهمن 1402 21:59
با مورچه صبح رفتیم ازمایش دادیم برای شروع سیکل ای یو ای و بعد ویزیت دکتر شدم و توی سیکل قرار گرفتم و دارو گرفتم تقریبا دو یا سه هفته دیگه ای یو ای انجام میشه. پاهام هم اونقدر درد میکنه دلم میخواد یه وسیله سنگین بزارم روی پاهام که اونقدر درد میکنه . خدا کمک کنه منم مادر بشم.
-
سم ترین دوران زندگی من شماره دو
پنجشنبه 5 بهمن 1402 01:40
خب الان از خونه بابای مورچه اومدیم روز پدر بود رفتیم بعد یه سر زدم. الان توی رختخواب دراز کشیدم و قصد دارم یه قسمت دوران سمی دیگه رو بنویسم . من تقریبا دیر ازدواج کردم یادم میاد یه پسر که اومده بود خواستگاریم برا اینکه بیشتر ترشیده نشم . دیگه شرایط مزخرفش رو قبول کردیم. رفتیم آزمایش ازدواج رو صندلی تشسته بودیم که اسم...
-
سم ترین دوران زندگی من شماره یک
چهارشنبه 4 بهمن 1402 14:55
من دوران سمی تو زندگیم زیاد داشتم بعصی دورانی که خودم هم میدونستم سمی هستن اما راه فرار ازش نداشتم بعصی دوران هم نمیدونستم سمی هست بعدن متوجه سمی بودنش شدم . بدترین دوران تحصیلی دوران راهنمایی من بود سال دوم و سوم افتضاح بود برام از اونجایی که خانواده حمایتگر ی هم نداشتم . خیلی برام سخت گذشت یه ناظم داشت با من خوب...
-
لک های صورت
دوشنبه 2 بهمن 1402 22:18
اگه یه خانمی رو دیدید صورتش لک زده مسخره نکنید ممکنه داروهای بارداری میخوره بخاطر همین صورتش لک لک شده خودم زیاد نیست اما متوجه هستم بعد خوردن دارو های بارداری صورتم یه نمه لک آورده البته برام مهم نیست من خیلی وقته دیگه حتی کرونا هم رفته ماسک میزنم.
-
آشپزی کردم
دوشنبه 2 بهمن 1402 18:34
امروز خواستم برم دکتر که دیدم بیمه سلامت تموم شده مورچه رفت بیمه رو تمدید کرد و چون تا تمدید شد بشه طول کشید دیگه نرفتم و گذاشتم برای فردا صبح برم دکتر و رفتم تو آشپزخونه دو لیوان برنج پاک کردم و آب ریختم خیس بخوره و تو یه قابلمه آب ریختم تا جوش اومد برنج رو ریختم و با سبزی شوید دم گذاشتم . و تن ماهی تو آب جوش ریختم و...
-
اول بهمن
یکشنبه 1 بهمن 1402 19:40
امروز اول بهمن برابر با ولادت امام جواد یه اتفاق تقریبا خوب برام افتاد چون خیلی وقت بود اتفاق خیر و خوب نبود برا این خیلی خوشحالم . اونقدر دلم هوس برنج و تن ماهی کرده برنج و تن ماهی روش هم شوید بریزی چه شود به به فردا که فرصت ندارم باید برم بیرون ایشالا پس فردا برنج درست کنم با تن ماهی کیف کنم . نمیدونم چرا اینطوری...
-
آرزوها
پنجشنبه 28 دی 1402 23:03
امشب شب آرزوها هست.. وای نکنم برات از آرزو هام که اسمش میاد کلی ذوق میکنم. آرزو دارم یه خانواده کامل داشتم چند تا بچه سالم و خوشگل تو یه محله خوب اونم یا تهران یا شمال ..دلم یه کار خوب میخواد که برا خودمون باشه یعنی شاگرد و اینا نباشم. دلم جمع دوستانه میخاد چند نفری رفیق که واقعی باشن دلم خنده میخواد . دلم یه ماشین...
-
کار مجازی
پنجشنبه 28 دی 1402 16:08
با یکی آشنا شدم از دوستای قدیمم بود که خب باهام ارتباط برقرار کرد بهم جنس یعنی لباس داد ببرم مجازی بفروشم یعنی تو کانال و اینا البته به صورت امانی هست و پولی براش ندادم میبینم چقدر قیمت هاش زیاده مثلن یه شلوار که تو کانال ها ۱۳۵ هست همین طرح خیلی مشابه هست میگه بیشتر از ۱۶۰بفروش همش گرون هست جنس معمولی اما قیمت زیاد...
-
یعنی من اینجوریم یا همه اینجورین
چهارشنبه 27 دی 1402 02:13
با کلی سن که اینجا نمینویسم هنوز نمیدونم میخام چکار کنم. یه دلم میگه برم یه شهر شمالی توی خونه دنج با همسایه های باصفا زندگی کنم. یه دلم میخاد یه قصر بزرگ توی لوس آنجلس داشتم. یه دلم میخاد دورم شروع باشه اما از یه طرف دلم خلوتی میخاد خودم نمیدونم چی میخام .. انکار سالهاست از خودم اومدم بیرون از اون دختر شاد پر امید...
-
خیلی خوشحالم بارون اومد
جمعه 22 دی 1402 02:45
یه باران ملسی اومده که حد نداره ..با اینکه توی خونه هستم اما همین صداش برام لذت بخش هست. من ادم دعوایی نیستم اما خب نمیدونم مردم از چه زاویه بهم نگاه میکنند و سرم رو کلاه میزارند و فک میکنند نمیفهمم. مثلن خواهرم خودش و شوهرش و بچه هاش تلفن همراه دارند خونه تلفن دارند اما هرگز با من زنگ نمیزنه حالم رو بپرسه . و من...
-
یارانه
پنجشنبه 21 دی 1402 03:40
دلم میگه فردا یارانه رو بردارم و یه پیتزا از یه فست فودی خووب یه پیتزا گرون بخررم و بشینم با لذت بخور .. اونقدر دلم پیتزا میخاد یه فست فودی نزدیک خونه هست پیتزا میده ۶۰ هزار چند بار خریدم اشغاله یعنی یه نون گرد کوچیک و یه کم ژامبون و یه کوچولو فلفل دلمه ای ... دلم یه پیتزا گرون میخاد مزه واقعی پیتزا بده ... اما یارانه...
-
سردرد شدید دارم
سهشنبه 19 دی 1402 15:48
از دیروز حدود ساعت چهار سرم شروع به درد گرفت امروز هم همچنان سرم درد میکنه وقتایی که سرم درد میگیره طولانی میشه مطمئن هستم یه مریضی در کمین هست و به زودی مریض میشم الانم یه روز کامل هست که زیر پتو هستم و توان بلند شدن ندارم فقط به روزی رفتم تو آشپزخونه یه چیزی پیدا کردم خوردم بازم اومدم خوابیدم . کسی نیست یه لیوان آب...
-
کار مجانی
دوشنبه 18 دی 1402 00:51
من خیلی جاها کار کردم اغلب بیشترش هم کارگری اعتماد به نفسم خیلی کم هست حتی خیلی از کارای کامپیوتری هم بلدم تو بعضی برنامه ها استادم اما از مواجه شدن با کارفرما و مشتری استرس میگرفتم و .. بخاطر همین میرفتم شاگردی مثلن تو یه کارخونه و کارگاه اینا که نه مشتری بیاد نه اینکه کارفرما با من زیاد کاری داشته باشه کارم رو انجام...
-
برنجم حشره زده
یکشنبه 17 دی 1402 13:34
برنج تو آشپزخونه م تموم شد رفتم بالا توی راه مله گونی برنج رو اوردم پایبن جاتون خالی تا باز کردم دیدم کلی پروانه یعنی یه حشره هایی مثل پروانه از توش زد بیرون و نگو این گونی حشره گرفته بوده دیگه زدم تو گوگل و چند تا راهکار خوندم هر چی سینی بود اوردم و برنج رو ریختم توش بعد یه کم بعد حشره هاش اومد بیرون اونایی که بزرگتر...
-
اسم های قشنگ
شنبه 16 دی 1402 10:12
انیسا ...سما..مهدیار...سلاله....پرنیان....تنسیم...روشنا سلیقه اسمی من این اسم ها نیست ..اما اینا سلیقه اسمی یه نفر دیگه هست اینجا نوشتم یادم باشه خودم از چه اسمی خوشم میاد ؟؟نمیدونم من هر دوره ای از یه چیزی خوشم میاومد الانم هیچ فکری درباره اسم نمیکنم اگه قسمت شد بچه دار بشم اون موقع یه اسم قشنگ پیدا میکنم
-
بعد ماهها
جمعه 15 دی 1402 00:31
خیلی وقت بود اینجا چیزی ننوشته بودم یعنی حرف جالبی نداشتم که بزنم البته الانم حرفی ندارم جز اینکه دارم فکر میکنم بیشتر دندان هام خرابه اما پول ندارم درست کنم. لباس دلم میخاد بخرم هم برا فروش هم برا خودم اما متاسفانه پول ندارم از چونه م بدم میاد اما پولی نیست بدم یه تزریقی چیزی کنم بخاطر همین همش ماسک میزنم. دچار یه...
-
برگی از زندگی
پنجشنبه 30 آذر 1402 03:03
امروز عصر بعد مدتها رفتم ارایشگاه ابروهام رو برداشتم . کاش منم حرفی برا گفتن داشتم . حتی تو وبلاگم هم که کسی نمیشناسه حرفی ندارم که بزنم.
-
در
شنبه 8 مهر 1402 00:23
احساس میکنم مادرم از ما بدش میاد . پنج شنبه ای رفتیم خونشون من نود درصد مطمئنم خونه بوده هر چی زنگ در رو زدیم باز نکرد از اونجا تو کوچه چرخیدیم و بابام رو پیدا کردیم تو خیابون اطراف و گفت شاید مادر رفته بیرون اما من نود درصد مطمئنم خونه بود دیده ما هستیم در رو باز نکرده . آدم دختر خودش رو راه نده تو خونه
-
یادم میاد
سهشنبه 21 شهریور 1402 04:00
یادم میاد از گذشته اون موقع ها که ازدواج نکرده بودم و خب من یه کم دیر ازدواج کردم بابام میاومد تو صورت من دختر بیست و چند ساله نگاه میکردن و خیلی جدی با بد اخلاقی میگفت من تا چند سال باید خرج شما ها رو بدم مگه تا ۱۸ نیست . وکلی حرف بارم میکرد اون موقع ها دلم میشکست . یعنی فرو میریختم بدنم یخ میکرد خب چکار میکردم اینکا...
-
بازم افسردگی
سهشنبه 14 شهریور 1402 15:28
اخ دوباره دو سه روز رفته بودم تو فاز افسردگی شدید مخصوصن بعد فوت ستاره همسر بیژن مرتضوی نمیدونم چرا از هر که خوشم بیاد طرف میمیره اونقدر فاز افسردگی زیاده که دیگه دنیا برام تعطیل میشه و هیچ کاری نمیتونم انجام بدم . و میرم زیر پتو منتظر میشم که بمیرم . اما بعد چند روز مجدد حالم خوب میشه اون موقع افسردگی همش یاد گذشته...
-
پول
دوشنبه 2 مرداد 1402 12:34
مورچه ولم نمیکنه افتاده به جونم همش میگه خونه رو بفروش بریم با خواهرم خونه بسازیم یه خونه بزرگتر البته سهم من سندی به نامم بشه. همش داره میگه و فکر و ذکرش شده بخدا میخوام خودم رو جر بدم من خونه مستقل خودم رو توی شهر ول کنم بیام طبقه که خواهرت هست زندگی کنم اونم توی یه دهات چقدر یه مرد میتونه بی عقل باشه فکر میکنه چون...
-
حال گرفته هست
یکشنبه 1 مرداد 1402 02:23
جواب آزمایش م رو رفتم گرفتم پرولاکتین بالا تیرویید بالا فشار لب مرز هر چی فکرش رو بگی تو ازمایش لب مرز بود با اعصاب خراب و ناراحت رفتم سمت خونه مادرم هیچی هم از صبح نخورده بودم .. نون تازه که نداشتن و خوراکی خاصی هم نبود از تو کیفم کیک در اوردم و داشتم میخوردم که مادرم شروع کرد به غر غر حرفای تلخ زیاد زد جوابشم نمیشد...
-
صدبار
جمعه 30 تیر 1402 04:26
صدبار اومدم اینجا نوشتم از حرفای انگیزشی و پاک کردم که زندگی از فردا عوض میشه اما اصلن عوض نشد و در حد شعار موند امشب یه خودکار خریدم شبیه هندونه که انگیزه پیدا کنم حرفای قشنگ قشنگ بنویسم اما میدونم فردا یادم میره یکی از کارا گه امروز خوندم اینکه اگه میخواهی پولدار بشی به پول احترام بزار مچالش نکن با احترام تو کیف پول...
-
با هیوا
دوشنبه 19 تیر 1402 01:23
امروز با هیوا رفتیم بیرون میدونستم تولدشه بهش هم گفتم میدونم تولدت هست اما فعلن کادو برات نگرفتم اونم گفت اشکالی نداره و از این حرفا رفتیم عکاسی اون عکس گرفت بعد یه جا پیدا کردمینی اسکارف ۲۹ تومن خدایی جنس های هم خوب بود منم با اینکه خیلی وقت بود خرید نکرده بودم پولم زیاد نبود خرید گردم بعد یه بستنی خریدم معرکه بود...
-
نی نی سایت
یکشنبه 11 تیر 1402 05:19
الان تو نی نی سایت بودم همه از درآمد های شوهر هاشون نوشتن اوف حالم خراب شد من باید چی مینوشتم هیچ با بگم در حد یه نون و نوشابه و اینا شاید روزی صد یا صد و پنجاه مردک فقط در حد دوسه لقمه غذا جور کنه دیگه کار نمیکنه الان یه مشت آدم میا د برام کامنت میزاره یا طلاق بگیر یه سری هم میگن خدا رو شکر کن که همین یه لقمه رو خدا...
-
در راستای جست و جوی کار
جمعه 9 تیر 1402 14:33
خب فکر کردم برای کار چه مهارتایی دارم که یکیش کاراز اینترنتی هست که تجربه ادمین بودن رو دارم رفتم توی کانالی اگهی ادمین گذاشتم یعد یه آقایی پیام داد صحبت و اینا گفت حقوق چقدر میگیری منم هول شدم گفتم صد و پنجاه هزار تومن تو بیست روز خخخخخخخخ نمیدونم فازم چی بود صد و پنجاه پول اینترنت و فیلتر شکن نیست بعدش پیام داد که...
-
صبح دکتر بودم
چهارشنبه 7 تیر 1402 04:16
صبح رفتم دکتر قرص بهم داد همین گفتم اینجا بنویسم یادم نره از کی قرص رو خوردم
-
چکار کنم چکار نکنم
دوشنبه 5 تیر 1402 13:11
دلم میخواست دغدغه مالی نداشتم اون وقت میرفتم به دنبال رویاهام اخ چه شیرین هستن رویاهام به نظرم بابد مجدد یه کار بیرون پیدا کنم یه مدت برم سرکار اما اطراف ما کار نیست راه های دورم توی این گرما خیلی آذیت میشم اما بالاخره بابد یه فکر کنم. اگه تهران بودم یه کاری پیدا میکردم حتی دستفروشی اما اینجا کار خاصی نیست اگه هم پیدا...
-
حقیقت
یکشنبه 4 تیر 1402 00:40
بالاخره یه روزی میفهمی که میتونی از خیلی چیزا دلسرد باشی یا دوستشون نداشته باشی، ولی با اینحال خیلی عادی به زندگیت ادامه بدی، شاید بلوغ اصلا همین باشه، درک این واقعیت که افکار و احساسات تو، هرچقدر هم که درست باشه، ذرهای از واقعیت دنیا کم نمیکنه......