زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

خدا ببخشید

پرنده رو بردم دامپزشکی دکترش امید بهش نداشت اما خب قطره داد

هوا گرم بود روزه هم بودم رسیدم خونه  افتادم دیگه نتونستم حتی قطره پرنده رو بزنم .

افتادم و اونقدر فشارم رفته بود پایین که نشد تکون بخورم چشمام رو باز کردم چند دقیقه به اذان بود یه یه سختی رفتم آشپزخونه و دیگه یه کم حلواشکری و با نان خوردم .‌‌‌دیدم اینطوره حالم خوب نمیشه  لباس پوشیدم رفتم خونه مادرم یعنی انقدر کیج بودم نمیدونم چطور رسیدم اونجا 

دیگه غذا خوردم پسته خوردم آجیل چایی شکلات یه پیتزا نوشابه بستنی 

تا یه کم فشارم تنظیم شد و قند خونم برگشت .

خدا ببخشید من دیگه نمیتونم روزه بگیرم.