زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

جمعه

آدم از یک ساعت دیگه خودش خبر نداره 

دو روز هست سر درد دارم 

دیگه قرص میخوردم و تو اتاق برق ها رو خاموش میکردم میخوابیدم .

ظهر با یه حال سردرد بیدار شدم و گفتم برم خونه مادرم ببینم چه خبره

رسیدم اونجا حالا نمیدونم چون باد به سرم خورده بود سر درد بیشتر شد .

در حالی که آمدم فقط افتادم و فشارم پایین اومده  بود .

دیگه اینا کمک کردن تا بهتر شدم. 

الانم کیسه نمک گرم گذاشتم روی پیشونی 

این هفته خیلی فشار زندگی روم بود .

اخرشم جمع شد که روز جمعه اینطور شد.

متاسفانه برای کارورزی دانشگاه هنوز نتونستم جایی رو پیدا کنم که برم.

یه استاد داشتیم تو گروه گفت اگه کسی پیدا نکرده بهم بگه راهنمایی کنم.

منم بهش پیام دادم استاد به من جایی معرفی کن

دیگه زیر و بم ازم سوال کرد چکار میکنی و چکار نمیکنی و چی بلدی و کجا کار کردی و ...... آخرشم گفت موفق باشید .

اونقدر حرصم در اومد .خب تو که جایی نداشتی الکی چرا این سوال ها رو کردی .


نظرات 1 + ارسال نظر
سمیرا جمعه 11 آبان 1403 ساعت 21:11

سلام امیدوارم حالتون بهتر بشه

مرسی سمیرا جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد