زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

امامزاده م

قدیما یه امامزاده  خیلی سنتی و قشنگ تو خیابونمون بود میرفتی اونجا روحت باز میشد از بس ترکیب کاشی های قدیمی و شیشه هایی که اونجا بود یه حس قشنگ به  میداد .

زیاد میرفتم توی حجره ها از این ور به اون ور میچرخید م.خیلی صفا داشت

پشتش هم یه حیاط داشت خیلی رویایی 

خیلی وقت بود نرفتم و وقتی از اون سمت میرفتم میدیدم در حال ساخت و ساز و هستن.

بعد یه دوران طولانی با دوستم رفتم 

تا وارد شدم گفت عه اینجا چرا اینطور شده .

برداشته بودن کلن طرحش رو عوض کرده بودن و اصلن اون مدل قدیمیش رو به یه طرز که جالب نبود عوض کرده بودن .

از ورودی ش هم یه عالمه خانم هم پر دستشون بود که تذکر حجاب میدادن .یه ربع یا بیست دقیقه اونجا بودیم همش یه چی به ما میگفتن .

دیگه اعصابمون خورد شد زدیم بیرون .

اون سبک معماری قدیمی به اون قشنگی رو به چوخ داده بودن .

فکر هم نکنم دیگه به این زودی ها برم حوصله زنان پر  دار رو ندارم تذکر میدن .