توی این مدت تصمیم گرفتم برم دوست جدید پیدا کنم بلکه روحیه م بهتر بشه
که متاسفانه نشد
هر دو نفری که پیدا کردم یه مقدار کمی از قبل میشناختم و سعی کردم صمیمی بشیم
با یه نفرشون قرار گذاشتیم تو یه پارک
خونه هامون نزدیکه بخاطر همین خیلی مشتاق بودم باهاش صمیمی بشم .
اما توی پارک یه کم نشستیم یا دفعه اعصابش خراب بود شروع به گریه کرد
گریه در حد تیم ملی و شروع کرد از مشکلاتش گفت
شوهر سابقش رو فحش میداد و بچش رو بد و بیراه میگفت
یعنی من که خودم اعصاب ندارم جلوش استرس گرفته بودم
دیگه این رو کنسل کردم من خودم روحیه م خرابه تحمل نمیکنم این وضع رو
با نفر دوم تو باشگاه آشنا شدم یعنی اینم از بچه های دبیرستان بود خب بعد چندین سال دوباره دیدمش
که متاسفانه اینم برا صمیمت و ارتباط بیشتر خوب نیست دختر خوبیه اما
راز دار نیست .رفته بوده خونه یه دوست دیگه ش اومد برا من تعریف کرد .
من خوشم نمیاد کسی از خونه م خبر ببره .صد بار گفت خونهدفلانی ظرف شستیم خیلی خونش به هم ور هست خونش به هم ریخته س فلانه بهانه
دیگه منم دیدم اینقدر اون رو میگه ازم منم حرف ممکنه ببره
دیگه خیلی گرم نگرفتم .