زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

وفای آدم ها

یادمه یه بار رفته بودم قبرستان شهرمون

اون روز میخاستن یه مرده خاک کنند .

جنازه تنها بود 

تو حرف  زدن های اون آقایی که قبر رو می‌کند متوجه شدم 

مرده تنها س 

و کسی نبود یا فقط یه نفر بود که همراه مرده بود

قبرستون خلوت

دیگه دو  تا کسایی که تو قبرستان کار میکنند  و مرده رو برداشتن از دم در تا قبر ببرند و یه آقای روحانی هم که شانسی اونجا بود همراهشون رفت یعنی چهار نفری که زیر تابوت رو گرفته بودن مرحوم  نمی‌شناختند و غربیه بودن  و مرده رو خاک کردن .

کارشون تموم شد دیگه بیل هاشون رو برداشتن رفتن سراغ کارشون 

همه دور شدن رفتم بالا ی مزارش

فاتحه خوندم

این حجم از تنهایی توی سکوت   و خلوتی قبرستان دل آدم رو ریش میکنه

چه سرنوشت پر فراز و نشیبی اون مرده داشته 

حتمن هم وقتی هم زنده بود کس و کاری نداشته .

خدا رحمت کنه  برای همه اموات بی وارث و بد وارث و بی کس و کار صلوات بفرستید.