زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

کیک محبوب من

الان با مورچه نشسته بودیم فیلم کیک محبوب من رو میدیدم .

پایان تلخ 

کاش زنده می موند و فیلم یه جوری شاد تموم میشد .

الانم خسته م سبزی شستم منتظرم یه کم آبش بره بتونم بزارم یخچال 

بعد برم بخوابم 

راستش دیشب موقعی که خبرا موشک ها رو تو تلگرام میخوندم .

اصلن نترسیدم .

مورچه همش میگفت بدبخت شدیم 

گفتم بگیر بخواب 

کاری ازت برنمیاد 

اون تا صبح تو استرس  خوابش نبرده بود 

اما من خوابم برد 

خدا رو شکر که ایران از گزند دشمنان حفظ هست.

بیدار شدم تا ظهر از آذیت های خواهر مورچه یه چی یادم اومده بود  . تا چند ساعت تو ذهنم باهاش دعوا داشتم و حسابی جواب رفتارهاش رو میدادم .

دیدم نشخوار ذهنی بدی گرفتم و همش دارم حرص میخورم شال و کلاه کردم رفتم یکساعتی خونه مادرم 

بعدم دانشگاه چون کلاسم عصر بود 

تماس گرفتم به مورچه 

گفتم خواهشن زودتر برو خونه چند تا بادمجون سرخ کن 

من خیلی گرسنه هستم 

بابد یه غذای گرم بخورم و گرنه تا صبح کیک و کلوچه بخورم سیر نمیشم 

مورچه هم اومده بود خونه و بادمجون و سیب زمینی سرخ کرده بود

تو راه برگشت کشک گرفتم 

رسیدم خونه یه کم کشک و بادمجون درست کردم .

و خوردم 

خدا رو شکر خیلی خوشمزه بود .طبق معمول که هر موقع بی پول میشم 

یاد کار میافتم .

دوباره پول لازم هستم و میخام یه کلاس برا دانشگام برم .شهریه ش زیاده 

باید یه کاری پیدا کنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد