زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

دلم میخاست

دلم میخواست  صبحا که بیدار میشدم واسه شوهرم صبحونه میذاشتم  میرفت سر کار عاشق شوهرهای بازاری یا تولیدی لباس بودم یا شوهر میوه فروش  . منم یه بسته گوشت از فریرزر میذاشتم بیرون. بعدش قرمه سبزی میپختم. موهامم بلندم رنگ شده بود 

 میرفتم بازار با پس انداز و پولایی که شوهرم بهم میداد  واسه خودم بازم طلا میخریدم لباس میخریدم میرفتم توی مغازه آرایشی رژ لب و ریمل میخریدم و خریدای خونه رو میکردم  با هویج گل درست میکردم مرباش میکردم ترشی گل کلم درست میکردم . بدون درد سر هم بچه دار میشدم و  چهار پنج تا بچه  داشتم  .نزدیک خونمون هم چند تا فامیل بود عصر به عصر میرفتیم خونه همدیگه 

. ولی کل زندگیم همیشه استرس بی پولی  درس و  و شغل و متلک و درگیری با خانواده و تحقیر شدن توسط پسرا و درگیر زندگی تو محله پایین شهر و الانم که زندگی مستقل دارم درگیری با شوهر و تنهایی و بی پولی و بی بچه بودن و پوچی  ..‌

دلم میخاد حداقل برم یه کارخونه کار کنم حداقل یه کم حقوق هاش بیشتره 

اما متاسفانه راهش خیلی دور هست و با پا درد و کمر درد که میگیرم نمیتونم کار سخت یا نیمه سخت انجام بدم .

کاش میشد رها کرد و رفت