زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

خواب

بعد بیست سال دیشب خواب اولین دوست پسرم رو دیدم .

اولین پسری که باهاش صحبت کردم 

و عاشقش شدم بودم 

سن هم کم بود فکر کنم هنوز دیپلم هم نگرفته بودیم.

مثلن باهم قول و قرار ازدواج داشتیم 

و از یه جایی که گذشت  حالا سر یه مسایلی از هم جدا شدیم 

و این اولین ضربه بود که از ادم ها خوردم .

بعد هاش بخاطر بدی که بهم کرده بود با دوستام تماس گرفته بود بگو بهم زنگ بزنه و حلالم کنه و من دیگه هیچ گاه بهش زنگ نزدم ..

اما نمیدونم چرا هنوز بعد این همه سال با اینکه دیگه همدیگه رو ندیدیم 

یا بهش فکر نمیکنم هر چند وقت یه بار خوابش رو میبینم .

انگار یه چیزی تو گذشته جا گذاشتم ..

این گذشته منو داغون کرده 

همه پدر م رو در آوردن 

الان یادم اومده خونه بابام که میخوابیدم مثلن صبح ها که جرات نداشتم خواب بمونیم صبح باید فرار میکردیم دنبال کار 

و اگه تعطیلی چیزی بود و میخوابیدم 

بابام می‌اومد همه پتو ها رو مینداخت رو ما و شروع به غر زدن میکرد 

یه دفعه بیدار میشدیم ده تا پتو و لحاف و مینواخت رو ادم که بدن پیدا نباشه.. 

یه دفعه بیدار میشدیم میدیدم زیر بیست تا پتو هستی و گرما زده شدی و حالت خفگی بهت دست داده