زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

پنج شنبه

امروز بعد کار اومدم خونه مادرم 

اما قبلش تماس گرفتم که غذا چی درست کردید 

اگه درست نکردید یا چیزی بخرم

برنج و تن ماهی داشتن 

بعد که از غذا خوابم گرفت و تا عصر اونجا خوابم برد و عصر که داشتم برمیگشتم از سر کوچه از تاریکی فهمیدم برق ها رفته و منم برگشتم خونه مادرم طاقت اینکه تو گرما بشینم رو نداشتم .

اونقدر بدم میاد صاحب کار جای اینکه فامیلیم رو بگه میگه خانم مهندس

مگه من مهندسم 

یه حالت مسخره میگه میخام کله ش رو بکنم .


امروز

امروز صبح تازه رسیدم سرکار 

کلید فروشگاه رو چند روزه بهم داده

در باز کردم 

صاحب فروشگاه تماس گرفت کجایی 

گفتم الان رسیدم 

گفت من امروز معلوم نیست کی بیام یه کاری برام پیش اومده 

مراقب باش 

اولش خیلی ترسیدم فروشگاه خیلی بزرگه 

یه‌دفعه شلوغ میشه تنها کنترل نمیشه کرد

اما خب خیلی شلوغ نشد و تا ظهر که تنها بودم خوب مدیریت کردم.

نزدیک ۶۰۰ هم براش فروش کردم

چند نفرم اومدن چرخی زدن و رفتن 

تونستم تنها وایسم خیلی خوشحالم 

ظهر به بعدشم پسرش اومد کمک 

فقط نمیدونم وقتی مشتری میگه تخفیف بده بهش چی بگم

چون حساب ها به هم میریزه  تخفیف اصلن نمیدم

مثلن میگم ناقابله بعد کارت میکشم بدون تخفیف و مشتری بدش میاد .




دیروز

ساعت دوازده ظهر رسیدم سرکار 

خیلی دور بود یه مسیر طولانی هم پیاده رفتم چون اتوبوس یا تاکسی  اون مسیر نداشت دیگه اون کار که رفته بودم انجام بدم تا سه و نیم تموم شد .

و یکی از دوستام که اطراف اونجا هست تماس گرفت   گفت کسی خونمون  نیست یعنی خواهر و برادرش همه رفتن مسافرت و اینو یکی از خواهراش و برادرش بخاطر کار نرفته بودن گفت بیا 

اولش قبول نکردم  بعد اصرار کرد رفتم 

۲۰ ساله باهاش دوستم اما هنوز خونشون نرفته بودم همیشه یا خونه ما بود یا بیرون 

دیگه جلوی کولر یکی دو ساعت حرف زدم انرژی م که برگشت راه افتادم خونه 

تو راه هم رفتم مغازه برادرم چون خونشون نرفتم دو روزه و یه کم به اون خونه وابسته هستم رفتم مغازه ش یه کم حرف زدیم و اومدم خونه خودم

دیگه کارای وسواسیم رو انجام دادم تا مورچه اومد و شام خوردیم و مورچه که عاشقه مختار هست برای بار چهلم مختار رو تماشا کرد و بعد الان خوابش برده .