زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

خسیس

خیلی خسیس 

پولدار

ملک و املاک دار

ماه به ماه حقوق خوب دولتی 

فلان و بیسار 

اما بری خونشون فقط چای و قند میزارند جلوت 

حتی اگه صد ساعت خونشون بمونی 

اونجا فقط روی یک وعده غذا هست اونم چیزای چرت و پرت 

وقتی بچه بودیم برای هیچ مراسمی لباس نمیخریدیم 

اونقدر یه چی رو میپوشیدم تا حسابی پاره پوره و کهنه بشه تا لباسربعدی 

اونقدر بدم می‌اومد برا مدرسه هم ما جزو فقرا بودیم

و مدرسه بهمون وسیله اینا میداد 

از یه کم که بزرگ شدیم شروع به متلک میکرد که تا کی ما بابد خرج بدهیم.

تا چند سالگی ؟؟؟

حالا خرجی هم نبود فقط یه وعده غذا بی کیفیت بود .

و همون حضور تو خونشون 

دیگه برای فرار از متلک ها

مجبور بودیم با حقوق ها مون برای خونه وسیله بخریم

فرش ضایع خونه رو خواهرم عوض کرد

ماشین لباسشویی خواهر م خرید 

مبل و تلویزیون و خیلی چیزای دیگه 

که بابام میتونست راحت از فروشگاهشون قسطی بخرم 

اما سی سال این کار رو نکرده بود و پولهاش به جونش وصله.

من یادمه یه دوران از دست اینا که هیچی برا خونه نمیخریدن .

چند تا ساقه طلایی خریده بودم شبها ساقه طلایی با چای میخوردم .

تا صبح بشه برم سرکار اونجا یه ساندویج ی چیزی بخرم.

یکی از اهداف زندگیش هم اینه که بره مکه حج واجب 

البته از لحاظ مالی توانش رو حدودی داره 

اما با این گرسنگی و عدم حمایت دخترا و پسرا ت 

واجب هست بری حج واجب 

حالا من از برکشت از سفرش میترسم 

از ابرو ریزی بعدیش که مطمئنم 

میخاد با دو سه کیلو سیب و خیار مهمونی رو برگزار کنه .

چون میگه اگه کسی از فامیل من رو بخواد ببینه با همین سیب و خیار هم عشق میکنه اما اگه برا غذا میاد که من باج به کسی نمی‌دهم. 

منم تو دلم گفتم که حتما مردم کار و زندگیشون رو ول می‌کنند بخاطر دستبوسی از اون ور شهر میان اینا .

خسیس نباشید .