زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

سیزده بدر چطوری گذشت ؟

خب خانواده خودم زیاد با مورچه صمیمی نیستن و خیلی رسمی هستن بخاطر همین مراسم های مثل سیزده بدر و این ور اون ور که میرن به ما نمیگن 

چون میگن ما حوصله شوهر تو رو نداریم .منم جلوی مورچه هیچ وقت بهش نگفتم کا مثلن اینا رفتن این و  اون ور و با تو نگفتن همیشه پنهان کاری میکنم.

بخاطر همین چند باری میرفتم با خانواده مورچه 

یه چند باری هم هیچ جا نرفتیم .


امسال دیگه شب به مورچه گفتم من حوصله خانواده تو رو ندارم 

بیا دو تایی بریم .

اونم هر جایی من بگم و هر ساعتی من بگم.

دیگه مورچه هم کمی متوجه استرس من بخاطر لرزش دستم شده 

بحث نکرد و گفت اوکی 

نزدیک ظهر از خواب بیدار شدیم و بهش گفتم من رو ببره 

قبل روستامون یه جایی هست خونه های خیلی قدیمی 

که همش رو میراث فرهنگی فنس کشیده

گفتم برو اونجا با بیرون تماشا کنیم .

احساس میکنم اجدادم اونجا هستن .

حالا شاید پست بعدی از گوگل اطلاعاتش رو کپی کردم و گذاشتم .

دیگه رفتیم از لای فنس ها نگاه کردیم با اینکه هیچی پیدا نبود 

خیلی هم اونجا خلوت بود و کسی نبود 

دیگه با مورچه  میجرخیدیم .

اما من بخاطر حال روحی که خودم درکش میکنم 

رفتم روز صخره ها تو آفتاب داغ نشستم و کیف کردم .

من عاشق آثار این مدلی باستان هستم

شناخت گذشته و فکر کردن بهش آرامش میگیرم.


بعد که حسابی چرخیدم 

برگشتیم 

تو راه یه پیتزا خریدیم 

رسیدیم خونه پیتزا رو خوردیم و دو یه ساعت خوابیدیم .

خواب دیدم یه جای بن بست  گیر کردم و یه ماشین تاکسی زرد 

متوجه من نشد و داشت من رو له میکرد من ته کوچه بودم و اون دنده عقب اومد و من رو داشت له میکرد منم در حال فریاد بودم .

بیدار شدم ماکارانی درست کردم .

و پایتخت رو دیدیم 

بعد مورچه خوابید و منم اومدم موبایل بازی