زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

۲۰تیر

۱۹ تیر که دیروز بود رفتم سرکار 

صاحب کار به همسرش هم گفته بود بیاد تا کارایی که عقب افتاده تو بخش من رو انجام بدهید کار من یه کم جلو بیفتم .

خانمش هم یکی دو ساعت کار کرد و رفت .

بعد از کار طبق معمول که گرسنه بودم گفتم از سر کار برم خونه مادرم 

هلک هلک تو گرما رفتم اونجا ناهار نداشتن یعنی من دیر رسید بودم 

دیگه یه ماست و خیار درست کردم و خوردم و از اونجایی که من تا ماست و خیار میخورم خوابم میگیره اونجا خوابم گرفت و وقتی بیدار شدم یه چای خوردم و راه افتادم خونه 

سریع لباس ها رو عوض کردم 

رفتم تو آشپرخانه و یه دمپختک درست کردم .

خیلی خوشمزه شده بود 

بعد کلی سبزی مادر مورچه فرستاده بود رو شستم و الان منتظرم آب سبزی بره بزارم تو قابلمه روحی  

دوشنبه ۱۸ تیر

امروز صبح رفتم سرکار 

روز اولم بود حالا نمیدونم بمونم یا نه 

قبلن هم اینجا کار کرده بودم اما اونقدر مورچه برا این صاحب کار و بقیه ش حرف در میاورد و  انرژی منفی فرستاد که اومدم بیرون 

الان دوباره رفتم اونا هم تا گفتم بیام قبول کردن 

بعد از کار رفتم خونه مادرم تا اومدم یه چای بخورم برق ها رفت 

و خونه شون سریع گرم شد و دیدم برق ها رفته و خیلی گرمه 

برق نمیاومدم 

اومدم خونه خودم 

یه دو سه تا سیب زمینی سرخ کردم با غذای دیروز برا شام خوردیم .

الانم منتظرم چایی م سرد بشه 

دو روز هم هست هوا شهر خیلی گرد و خاکی هست 

یعنی نمیشه نفس بکشی 



باقالی پلو

امروز برای شام اومدم غذا درست کنم 

یه کم باقالی تو فریزر داشتم 

ساعت دو و نیم گذاشتم روی گاز که به بپزه 

نگم براتون نمیدونم باقالی بد بود چون تو فریزر گذاشته بودم یا مدل باقالی اینطور بود تا شش و نیم عصر نپخته بود یعنی بیشتر از چهار ساعت 

منم اونقدر گرسنه شده بودم که همینطور نیم خام دم کردم

بد مزه بود 

اما خب خدا رو شکر 

دیگه این غذا رفت تو لیست غذاهایی که درست نمیکنم 

۱۷ تیر

امروز ۱۷ تیر هست و من دو روزه تصمیم گرفتم ادم خوبی باشم 

یعنی غیبت نکنم که تو این مورد چون با خواهرم صحبت کردم نشد خیلی غیبت میکنه و متقابل منم همین راه رو میرم منم مجبورم غیبت کنم.

باید سعی کنم دیگه غیبت نکنم.غداب وجدان زیادی بابت غیبت میگیرم.

خوش به حال آقایون که زیاد غیبت تو پرونده اعمالشون نیست .

دیروز رفتم خونه مادرم 

موقع برگشت اونقدر گرمم بود

تو راه هم فلافل خریدم تو مغازه فلافل معطل شدم 

 بار هم دستم بود سیب زمینی و یه جعبه 

یه مسیرم پیاده اومدم وای نگم وقتی رسیدم خونه فقط افتادم جلوی کولر و 

تا ساندویج رو خوردم یه کم به مورچه غر زدم از خستگی ایم مسیر تا الان بیهوش بودم یعنی خواب نه بیهوش شدم .

خدایا شکرت از اینکه یه خونه هست که میتونم توش استراحت کنم .

این خونه رو پر برکت کن برام 

دلم رو خوش کن 



جمعه

میری ایتا همه میگن بیا به جلیلی رای بده

میری تلگرام همه میگن به پزشکیان رای بده

میری اینستا همه میگن اصلن رای نده

اقا یه برگه رای هست دیگه چکار داری که هر شخص به کی میخاد رای بده

چی میشه خودت رو عاقل و دانشمند میدونی 

رهبر یه  کشور کسی رو مجبور نکرده که به فلانی رای بدی هیچ وقتم رایش رو نگفته .بعد فلانی که دانش آموز هست و بیست سالشم نیست کلی پیام میفرسته به فلانی رای بده و نقطه مقابل هم یه دوست دیگه میگه به اون یکی رای بدهید .

کلی داستان  سرایی برای هر دو تا نامزد در آوردن که این بده اون بده 

اخرشم دو تا نامزد با هم دوست باقی می مونند و شماهایی که حرص خوردید پوستتان چروک میشه 

عصر میرم رای میدم .

به امید اینکه رئیس جمهور بعدی 

تورم رو کنترل کنه 

دلار و طلا همین قدر بمونه

خونه یه نمه بیاد پایین 

اشتغال زایی بشه درامد ها بره بالا ایشالا مهم ترین کاره

کشور آباد بشه 

مبارزه کنه با فساد و اختلاس

کردشگری ایران رو درست کنه مسافر خارجی زیاد بیاد 

جنگ نکنه 

درگیری درست نکنه

بعضی مریضی ها درمان رو رایگان کنه مخصوصن ناباروری 

حقوق ها رو افرایش بده بدون افزایش تورم 

به سالمندان و بی سرپرست ها خونه و حقوق بدهد

کلن ادم سالم از نظر فکری و رفتاری باشه .

خودش شاد باشه 

بقیه رو هم با کاراش شاد کنهد

تا اخر عمر بگیم خدا خیرش بده