زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

مربا

عه من از دنیا چقدر عقبم الان تو نت دیدم نوشته بود طرز تهیه مربای خیار 

من تا حالا نشنیده بودم مربای خیار هم داریم تازه یه کم بیشتر گشتم دیدم مربا پیاز و مربای گل گاو زبان هم  هست تازه کلی فیلم و عکس هم ازش  بود ..

یعنی الان مربا پیاز چه مزه ای هست؟؟؟

#مربا_خیار


رفتم دانشگاه

ساعت دوازده ظهر رفتم دانشگاه از اونجایی که خیلی خوش شانس هستم دقیقن موقع ناهار و اینا رسیده بودم که نصف کسایی که بابد برگه های فارق تحصیلی منو امضا میکردن پخش و پلا شده بودن از جمله مدیر مالی چون ده تومن یعنی ده تا هزاری هنوز به دانشگاه بدهکار بودم و باید تسویه میشد اون نبود هر چی صبر کردم نیومد دیگه دست از پا دراز تر برگشتم توی راهم کلی باد   گرد و خاک میاومد 

توی راه یه مغازه بود جنس های  ده تومنی داره دو تا لاک و یه دستبند ازش خریدم   اومد خونه 

چند روز بود که چون همیشه بیرون بودم شام درست   حسابی نداشتیم دیگه امروز غذا پختم ...البته زیاد درست کردم برا فردا هم باشه

چون مورچه گیر داده بیا از جنس های مغازه م عکس بکیر و کانال بزن 

دلش خوشه الان که اینترنت رو به هم ور کردن اینترنتی  فرختن  سخت شده 

حالا فردا میرم مغازه مورچه یه کم عکس بگیرم دست از سرم برداره..


سلام

اون روز که رفتم سر کار اولش بیکار بودم و کاری نبود گفتم چه خوب اینجا میشینم و یه کم حسابداری میخونم هنوز اینو نگفتم یه دفعه کلی کار سرم ریخته شد منم خیلی وقت بود با کامیپوتر اونجا کار نکرده بودم استرس گرفته بودم  مگه تموم میشد بالاخره ساعت یک و نیم اینا تموم شد  

و اومدن خونه استراحت کردم و عصرش رفتم کلاس حسابداری 

تو راه برا خودم گوشواره و لاک خریدم 

فردا اگه خواب نمونم میخام برم دانشگاه سابق مدارک فارق تحصیلی م رو بگیرم از اون موقع که درسم تموم شد دیگه گذرم اونجا نیفتاد ..

از بچه های دوره ما فقط لیلو هست که ادامه داد و الان فوق میخونه بقیه که یا ازدواج کردن یا رفتن سرکارایی که ربطی به درسشون نداشت ..


زندگی سلاام

اومدم سر کاری که دیروز مجبور شدم قبول کنم که یکی دو روز رو بیام اووف اونقدر سختم بود که بیدار شم اما بیدار شدم و لباس پوشیم و مورچه منو رسوند اینجا الانم فعلن نشستم روی صندلی هیچ خبری نیست دفتر حسابداریم  رو هم اوردم که اینجا از روش بخونم  عصر هم اونجا کلاس دارم 

از صبح نمیدونم چرا دلم یه جوری هست انگاری توش دارند رخت میشورند اینجور مواقع دلم تنگه اما دلم تنگ کیه ؟؟؟؟؟

دلم تنگ خیلی ها هست و دلم میخاد باهاشون معاشرت کنم اما خیلی وقته که با کسی حرفم نمیاد چون اغلب ازم میپرسن چرا بچه نداری ؟؟؟

این سوال که باعث میشه از همه فرار کنم ..

چرا میپرسید ؟؟؟فضولید؟؟؟؟


کار اجباری

اومد لپ تاب رو بدم برام برنامه هلو نصب کنه گذرم افتاده به یکی از کارایی که قدیما می‌اومدم سر کارش ..

یه دفعه گفت ما یکی از بچه هامون پاش شکسته تو رو جون عمه ت تو بیا اینجا وایسا تا اون یه کم بهتر بشه  و بیاد

هر چی گفتم من کار دادم میرم کلاس ..

سخته بیام 

قبول نکردن و منو انداختن تو رودربایستی  که حتما بیام 

حالا فردا چه گلی به سرم بگیرم ..

من هی میام تصمیم بگیرم نرم سرکار نمیزارید که ....