-
دیشب غم عالم گرفتم
سهشنبه 18 شهریور 1404 19:42
یه کلیپ بود شامپانزه توش بچه نداشت و و یه جورایی نازایی داشت دانشمندان میگفتن افسردگی گرفته و از تنهایی همش عضه میخورد و یه جای کلیپ دانشمند که داشت روش تحقیق میکرد یا بچه شامپانزه بهش داد اونقدر خوشحالاااااااال شد و ذوق کرد .... هی خدا رفتم زیر پتو اونقدر یواشکی اشک ریختم کردم . خدا به همه بچه داده حتی به حیوان ها...
-
زندگی مثبت و با امید
چهارشنبه 12 شهریور 1404 02:42
امروز که از خواب بیدار شدم، حس خوبی داشتم و تصمیم گرفتم روزمرگی مثبت را با انرژی شروع کنم. همیشه باور دارم که حتی کوچکترین لحظات در زندگی با امید میتوانند روز ما را روشن کنند. ، کمی خانه را مرتب کردم از موقع امتحانها خیلی راحت و پاش شده بود و فرصت نمیگردم تمیز کنم جارو کشیدم گاز رو پاک کردم یخچال رو مرتب کردم...
-
در حال امتحان
شنبه 8 شهریور 1404 00:08
خب وسط امتحان ها هستم و اینکه متاسفانه یه مشکلی پیدا کردم توی بازیابی اطلاعات دچار مشکل هستم مثلن تمام جزوه رو قبل امتحان بلد هستم حتی میتونم بگم خط بالا و پایین سوال رو بگم چی نوشته اما دقیق سر امتحان هیچی یادم نمیاد و به زورررررر برگه رو پر میکنم . اما اگه کسی یه کلمه از جواب رو میگفت همه چی یادم میاومد. تو چت جی...
-
شهریور شروع شد
یکشنبه 2 شهریور 1404 02:37
خب بالاخره امتحان ها واقعی شروع شد . امروز قبل امتحان رئیس دانشگاه اومد گفت دیگه هر چی شد و تعطیلی و اینا شد امتحان ها برقراره و کنسل نداره . امتحان اول رو قبول نمیشم با علم به اینکه قبول نمیشم رفتم خب یه چیزایی نوشتم حالا ببینم استاد چکار میکنه . بقیه امتحان ها تقریبا میتونم بگذرونم سوغاتی هم برام آوردن یه شلوار...
-
امتحان دارم
جمعه 31 مرداد 1404 02:43
شنبه امتحان سختی دارم که دارم به سختی میخونم . الانم خوابم گرفته میخام بخوابم ادامه ش رو صبح بخونم . اگه همون خرداد امتحان میدادیم خیلی بهتر بود الان همه چی یادم رفته . یه نفر رفته بود گناوه برام ساندویج ساز خریده البته پولش رو بهش دادم. یک میلیون و پانصد خیلی ساندویج ساز دوست داشتم ماشین ظرفشویی هم خیلی دوست داشتم...
-
دیگه چی بگم
دوشنبه 27 مرداد 1404 13:31
خب دیشب بازم دوستم اومد خونه م بازم نتونستن بگم نیا حوصله ندارم خسته م فقط گفتم میخام زود بخوابم گفت باشه زود میام و تا قبل ده شب میام ده اینا اومد و یه کم حرف زد جو گرفتش شروع کرد به عیب ایراد هاب منو گفتن تو فلانی تو بهمانی و گفت و گفت حرفاشم با خنده و شوخی میگفت منم باهاش خندیدم اما خیلی بهم برخورد یعنی واقعن...
-
چرا نمیتونم
یکشنبه 26 مرداد 1404 13:31
چرا نمیتونم نه گفتن رو یاد بگیرم ؟چرا الکی همش بابد مهربونی کنم و اگه مهربون نباشم عذاب وجدان سختی بگیرم . دیروز بخاطر مهربونی کردن و و اینکه نتونستم به دوستم نه بگم مجبور به این شدم بچه هاش رو نگه دارم یعنی اونقدر اذیت کردن که میخاستم برم تو کوچه بشینم تو خونه خودشون اونقدر آروم هستن به من که میرسن واقعن اذیت شدید...
-
تصمیم گرفتم
جمعه 24 مرداد 1404 21:08
از امروز ۲۴ مرداد تا ۴۰ روز اینکارا رو انجام بدن زمان پایان یک مهر اول چای نخورم چای یه نمه ازش بیزار شدم اگه غذایی خودم درست کردم به آن روغن زیتون بزنم . صبح ها لبنیات نخورم کلن از لبنیات جز بستنی خیلی بدم اومده و خیلی وقتی ماست و اینا نخوردم صبح تخم مرغ درست کنم با اون روش خودم که خیلی هم خوشمزه میشه به موهام همش...
-
چند تا چیز جدید که یاد گرفتم
سهشنبه 21 مرداد 1404 15:46
یاد گرفتم بعضی قرص ها که حلال در چربی هستن مثل ویتامین دی رو باید همراه یه چربی خورد مثلن یه گردو یا روغن زیتون چیزی اینطوری بهتر جذب میشه پاکسازی با نمک رو هم یاد گرفتم چون تایپش زیاده نمینویسم دیگه همین دو تا رو یاد گرفتم الان هم یه املت درست کردم و با گردو خوردم خدا رو شکر خیلی خوش طعم بود یه کم برنج درست کنم شب...
-
پیرمرد در پارک
یکشنبه 19 مرداد 1404 09:02
دیروز برق رفت رفتم تو پارک سر کوچه که تو هوای آزاد باشم داشتم فایل انگیزشی گوش میداد که دوستم هم اومد داشتیم حرف میزدیم .که یه دفعه دیدیم یه پیرمرد داره اندام خصوصیش رو دستمالی میکنه و نشون ما میده یه دفعه هنگ کردیم و همون موقع از پارک زدیم بیرون این پارک واقعن جوون هاش خیلی خوبن اصلن تا حالا مزاحمتی نداشتن هیچ بدی...
-
گرما زده شدم
شنبه 11 مرداد 1404 22:36
پنج شنبه رفتم کلاس رایگان امیر قنبری کلاس انگیزشی بود بعد موقع برگشت اصلن هیچ ماشینی سمت مسیر من نمیرفت تعجب کردم یه چار راه پیاده رفتم دیدم دسته عزاداری هست و خیابون یه سمتش بسته شده . دیگه لب یه سکو نشستم و زمین داغ بود هوا گرم تا این دسته رد بشه کلی زمان برد دیگه اونقدر جونم رفته بود و گرما فشار آورد که شبش حالم بد...
-
ستون خانه
یکشنبه 5 مرداد 1404 14:04
وسط خونه تو سالن یه ستون هست . بعد هر موقع بچه ای میاد خونه اولین کار ش ابنه که میره میچسبه به این ستون و ازش بالا میره و جای دست و پاهاش حسابی رو ستون می مونه اونقدر بدم میاد از این حرکتا تازه بعدش میرن میچسبند به نرده ها اونجا رو هم وسواس میگیرم همش باید پاک کنم انگار این ستون خط قرمزم باشه . همش پاکش میکنم اما...
-
کتاب خاطرات پسر بچه ی شصت ساله
سهشنبه 31 تیر 1404 22:21
این کتاب از حمید جبلی هست خیلی کتاب قشنگی هست من سبک این نوع نگارش رو دوست دارم جالبی بود که عکس روی جلد هم کودکی خودش هست .. امروز رفتم به ۲۲ بهمن به فامیل سر زدم یه حسی بهم دست داد بین ترس و غصه با اینکه من نباید کسی رو قضاوت کنم اما این حس در من ایجاد شد با پسرش دعواش شد ظرف غذاش رو پرت کرد و همسایه ها رو صدا میکرد...
-
نکاتی درباره ویتامین سی
یکشنبه 29 تیر 1404 16:06
معمولا ویتامین سی را با معده خالی و تقریبا ۳۰ یا ۴۵ دقیقه قبل غذا مصرف میشه و در اوایل روز خورده بشه برایش اگه شب یا دیر وقت خورده بشه بدخوابی و و مشکلات دیگه ایجاد میکنه . دوستم بهم یه بسته ویتامین سی داد . اطلاعات مربوط به ویتامین سی رو اینجا مینویسم یادم نره
-
یه رژیم از جت چی بی تی
یکشنبه 29 تیر 1404 13:33
۱: صبحانه: تخممرغ آبپز + نان سبوسدار + گوجه + چای بدون شکر میانوعده ۱: یک عدد سیب میانوعده ۲: هویج خام یا چند عدد بادام وعده اصلی: عدسی رژیمی (با 1 قاشق چایخوری روغن زیتون، بدون سیبزمینی) + سالاد کاهو و خیار میانوعده شب: چای سبز + چند برش خیار ورزش: ۳۰ دقیقه یوگا + ۲۰ دقیقه پیادهروی آرام --- روز ۲: صبحانه:...
-
نکات یوگا
شنبه 28 تیر 1404 21:36
امروز تونستم به غذا خوردنم دقت کنم ذهنم پراکنده بود بخاطر همین فیلم نگاه نکردم عصر رفتم باشگاه و کلاس هاش رو چک کردم احتمالن برم کلاس یوگا بعد رفتم کتابخونه و دو تا کتاب درباره یوگا گرفتم چند نکته جالب داشت اینجا یادداشت میکنم. اول بهتره یوگا صبح زود انجام بشه یا قبل از خواب دوم معده سنگین نباشه یعنی دو ساعت بعد صرف...
-
برنامه ریزی دقیق
شنبه 28 تیر 1404 09:41
امیدوارم از امروز سبک جدیدی از زندگی رو انجام بدم اول اینکه به حرف های دیگران اهمیت ندهم خب من باهاشون حرف میزنم اونام چرت و پرت میگن و اگه کسی حرفی زد که ناراحت شدم بدون خودخوری جوابش رو بدهم گوشی رو زدم رو حالت پرواز و فقط تلفن خونه که تعداد محدودی ازش شماره دارند ارتباط برقرار کنم . دوم برای کسی دل نسوزانم هر کسی...
-
جمعه بود
جمعه 27 تیر 1404 22:01
امروز هوا خیلی گرم بود قشنگ از آسمون انگار آتیش میاومد . از گرما جرات نکردم برم پارک تو خونه موندم . بادمجون سرخ کردم بزارم فریزر لباس شستم و یه فیلم دیدم فیلمی بنام دختری که کتاب میدزدید .فیلم متوسطی بود خیلی خوشم نیومد از فیلم یه کم هم درباره تاریخ ایران تو اینترنت سرچ کردم و کلی مطلب جالب خوندم. از فردا هم دیگه...
-
فیلم سقوط هیتلر
پنجشنبه 26 تیر 1404 18:53
فیلم سقوط هیتلر رو دیدم روایت دو سه روز آخر زندگی هیتلر بود به نظرم فیلم بسیار جالبی بود و بازی هاشون عالی بود مخصوصن بازیگر نقش هیتلر بسیار باور پذیر بازی کرد . بعدم گوگل کردم دیدم بازیگر سویسی بوده که الان فوت شده . هیتلر باعث مرگ حدود ۵۰ میلیون آدم بوده و کلی خسارت به شهر ها و کشورها زده اما علاقه مند به بچه ها...
-
خلاصه این دو روز
چهارشنبه 25 تیر 1404 15:02
دوستم من رو دید بابت حرف و رفتارش بابت اون رو که من و مورچه ناراحت شده بودیم عذرخواهی کرد و گفت شب متوجه رفتارش شده و اون موقع تا صبح خوابش نبرده و گفت نکنه دلتون شکسته شده باشه و خلاصه که من هم گفتم مشکلی نیست و فراموشش کن . اما کلن میخام خط تلفنم رو خاموش کنم اگه خانوادم کارم داشتن تماس بگیرند تلفن خونه .. دیگه...
-
مجدد غمگین شدم
سهشنبه 24 تیر 1404 02:07
تجربه که این هفته به دست آوردم در عین اینکه شاید شاد باشه اما برا من خیلی عمیق و ناراحت کننده بود احساس که اتفاقی و بدون نیت قلبی دوستم که بچه داره به من و مورچه با رفتار و مکالمات و حرکاتش کرد که هم من و مورچه دقیق متوجه شدیم که مورد قضاوت قرار گرفتیم که بچه داشتن خوبه یا بد ..حتی تو اون موقعیت که با دوستمون بودیم به...
-
یادم باشه
چهارشنبه 18 تیر 1404 18:21
آزمون ساعت ۱۶ هست امتحانم از مریم اینا جلوتر هست یه موقع فراموش نکنم امتحان مم قبل از اونها شروع میشه
-
مورد علاقه ها
چهارشنبه 18 تیر 1404 01:03
ارکستر سمفونی حماسه خرمشهر از استاد مجید انتظامی چه زیباست انگار بند بند موزیک با روحت حرف میزنه خیلی دوستش دارم . البته بعد امروز اهنگ های وحید تاج رو گوش دادم اونم قشنگ میخونه به لیست کنسرت هایی که دلم میخاد برم وحید تاج هم اضافه شد . صبح یکز از بچه ها که مغازه رو جمع کرده گفت یه کم از بارهام رو بیارم فعلن بزارم...
-
فیلم اندوهی به وسعت اقیانوس
شنبه 14 تیر 1404 14:26
دیشب فیلم اندوهی به وسعت اقیانوس رو دانلود کردم کلی کامنت و نظر داشت که فیلم گریه داری هست و احساساتی فیلم رو دیدم اما اصلن گریه م نگرفت و احساسی نشدم همش منتظر بودم صحنه های گریه دارش بیاد اما واقعن یه فیلم معمولی بود و فقط شاید اگه خیلی میخاست کسی براش گریه کنه یک دقیقه میشد . نمیدونم من احساسات نداشتم یا بقیع خیلی...
-
چرا واقعن
جمعه 13 تیر 1404 03:04
چرا واقعن آدم خوبی نمیشم هی سعی میکنم غیبت نکنم کسی رو قضاوت نکنم از حاشیه به دور باشم اما کلی رعایت میکنم اما یه دفعه یه غیبت میکنم اونم بد مدل شروع به قضاوت الکی خودم میکنم . با مورچه و برادم رفتیم بستنی بخریم اونجا یه خانم فقیر بود من قصاوتش کردم و غیبتش رو کردم تازه بهش خندیدم . خاک بر سرم کنند یکی نیست بگه تو...
-
فیلم هایی که دیدم
پنجشنبه 12 تیر 1404 15:30
از این به بعد هر فیلم قشنگی که از نظر خودم جالب باشه رو ببینم اینجا مینویسم . دیشب یه فیلم ژاپنی دیدم به اسم زیستن محصول حدود ۷۷ سال پیش بود . فیلم قشنگی بود آموزنده بود .ریتمش خیلی کند بود دو ساعت طول میکشید یه دیالوگ بگویند .نیم ساعت فیلم الکی و اضافه بود اونم شاید بخاطر سبک فیلم های قدیم بوده و گرنه ایرادی دیگه...
-
مسافرت های خوب
سهشنبه 10 تیر 1404 14:18
تا حالا ۵ بار رفتم شمال ۳ بار رفتم مشهد ۱ بار ابیانه دو سه بار کاشان چند بارم تهران رفتم . ممکنه نزدیک شهر هم روستاهای رو رفتم اما کل مسافرت ها داخلی همینا هست. که صد البته خیلی خیلی علاقمند به دیدن تخت جمشید و آرامگاه حافظ هستم . مسجد امام اصفهان رو ببینم .کلن هر جا که آثار باستانی داره رو ببینم . خیلی علاقمندم...
-
شهدا
جمعه 6 تیر 1404 13:12
دو روز بود رگ پام گرفته بود تا دیشب که قرص عضله باز کن خوردم و پام رو با روغن ماساژ دادم و بستم صبح که از خواب بیدار شدم دیدم دیگه درد نمیکنه و عضله درست شده و راحت میتونم خم و راست کنم خیلی درد بدی داشت خدا رو شکر که الان سلامتم . پنج شنبه رفتم گلراز شهدا گفتم برم سر مزار شهیدان این دو هفته شهدا هم نیروی نظامی بود هم...
-
۴.۴.۱۴۰۴
چهارشنبه 4 تیر 1404 22:15
باید امروز رو یه روز خاص بدونیم یه روزی که زندگی بهمون فرصت داد بدون جنگ و بمب نفس بکشیم. والا اون هفته فکر نمیکردم به این زودی تموم بشه اما فعلن تو آرامش هستیم رگ یکی از پاهام گرفته فعلن حوله پیجش کردم مورچه هم از اون موقع که اومده اینستاش باز شده رفته تو اینستا هزار بار این آهنگ بوم بوم تلآویو رو گذاشته . دیشب خواب...
-
خدا رو شکر
سهشنبه 3 تیر 1404 23:51
از اینکه جنگ تموم شد خیلی خوشحالم چون برا ماها که کار آزاد هستیم و پس انداز خاصی نداریم اوضاع جنگی میتونه فاجعه باشه .. حیاط رو جارو کردم پر از گرد و خاک شده بود گلدون ها رو برگهای رو پاک کردم گاز رو تمیز کردم و کتابهام رو مرتب کردم برا من زندگی دوباره شروع شده .