-
میگن آتش بس شده
سهشنبه 3 تیر 1404 18:14
من نمیدونم آتش بس شده یا نه . بابد یه ۲۴ ساعت صبر کرد ببینیم چی میشه و من قطعن منتظر صحبت رهبری هستم. اما تسلیت میگم به همه خانواده های عزیزی که تو این روزا کسی رو از دست دادن. روحشون شاد باشه و تشکر از نظامی های که جنگیدن برای کشور
-
گروسی
دوشنبه 2 تیر 1404 01:36
لطفن دیگه گروسی رو توی کشور راه ندید اینهمه اومد و رفت آخرش به ما خیانت کرد . الانم میگه دوباره بیام هسته ای رو ببینم . که بره خبر بده با بقیه کشورا به کسی که یه بار بهت خیانت کرد دیگه اعتماد نکن . الان چین تو دلش عروسیه ایران و آمریکا و اسرائیل افتادن تو جنگ و خاورمیانه درگیره فقط خدا کنه این فتنه ها زیر سر چین نباشه...
-
فردو
یکشنبه 1 تیر 1404 13:35
بالاخره شد آنچه که نباید میشد . آمریکا به هسته ای حمله کرد نیمه شب یه دفعه آسمون سروصدا شد پدافند و جنگنده و فلان و بیسار بعد صدا ها قطع شد همه منتظر بودیم کانال های شهر بنویسند کجا رو زدن که ترامپ توییت زد فردو ر زده الان صلح کنیم خوب اینهمه خسارت زدید حالا میگید صلح ... استرس نداشته باشید خودتون رو به دامان خداوند...
-
روز نهم جنگ
شنبه 31 خرداد 1404 00:47
صبح میشه نهمین روز که اسرائیل متجاوز حمله کرده روز اول واقعن فکر کردم مثل یکی دو بار اول همون چند ساعت تموم بشه اما هنوز ادامه داره . وقتی هم که به حادثه های این یکی دو سال فکر میکنی میبینی خیلی وقت بوده که میخاستن حمله کنند . ترور سید حسن حادثه که برا رئیس جمهور پیش اومد سوریه که خیلی سریع گرفتن و رئیس جمهورش رو عوض...
-
شعر سر سفره
پنجشنبه 29 خرداد 1404 02:44
آداب سفره انداختن ۱.گروهی غذا بخوریم. ۲.قبل از غذا دعا بخوانیم ۳.از چیزهایی که جلو ما هستند بخوریم. ۴.با لطافت و نرمی سر سفره برویم. ۵.نقد غذا ممنوع⛔️،فقط تشکر کنیم. ۶.بسیار با لذت غذا بخوریم. شعر سر سفره الهی این سفره معمور باد همیشه پر از برکت و سور باد هر آنکس که شد بانی این طعام دل و جان او منبع نور باد بلا و...
-
هنوز جنگ ادامه داره
چهارشنبه 28 خرداد 1404 00:49
گفتم خون من که از بقیه رنگین تر نیست . شاید ما هم رفتیم اما ایشاالله بی فایده از دنیا نریم . امیدوارم همهتون سلامت باشید و غم ازتون دور باشه . من جدیدن قبل از غذا یادم میره بگم به نام خدا یا آخرش بگم الهی شکر نمیدونم چکار کنم یادم بمونه .میخام همیشگی بگم یه بار میگم یه بار یادم میره .احساس میکنم بی احترامی به برکت...
-
بدتر از بد
دوشنبه 26 خرداد 1404 03:51
یه دورانی بود مشکلم که بخاطرش ناراحت بودم و عضه میخوردم این بود که مثلن عروسی فلانی لباس ندارم چکار کنم ؟یا چرا دوست پسر ندارم ؟ و یا ....... بعد گذشت زمان و دغدغه م مادر مورچه و مبارزه با خواهرهای مورچه شد اینام گذشت دغدغه تنهایی و آینده بدون بچه شد . و هیچ وقت فکر نمیکردم مشکلی از این بزرگتر پیش بیاد اما الان دغدغه...
-
امیدمون روحفظ کنیم
جمعه 23 خرداد 1404 16:50
-
چرا وطن فروشی ؟؟
جمعه 23 خرداد 1404 16:29
بدبخت و بی غیرت فقط اونایی که میرن زیر پست های حمله اسرائیل به تهران کامنت میزارند و اظهار خوشحالی میکنند و بازم میگن حمله رو بیشتر کنه از خوندن کامنت ها تو اینستا وحشت میکنم که چقدر وطن فروش زیاده
-
من جدید
جمعه 23 خرداد 1404 02:29
درسته که گاهی اوقات میام از غم و غصه هام میگم اما اگه بخوام واقعیت رو بنویسم از من جدید خودم راضی هستم . من جدید که خدا بهم هدیه داده بعد از شوک روحی که تو این زندگی داشتم انگار از توی آتش درآمدم اونم زنده با یه پوست جدید . فهمیدم هیچ کس نجات دهنده نیست فقط فقط خود آدم باید برای خودش شادی بیافریند اینکه با یه لیوان...
-
دسته گل
دوشنبه 19 خرداد 1404 18:37
برا اینکه زیاد خود خودی نکنم تو نت دنبال گل و عکس گل و اطلاعات درباره گل ها بودم و دو تا چیز جدید یاد گرفتم یه گل هست به اسم گل صد تومنی البته اسم اصلی یه چیز دیگه هس اما تو ایران بهش میگن صد تومنی دو تا هم دلیل میگن داره میگن وقتی بذر گل رو وارد کردن و باغبان اینا رو پرورش داد ازبس زیبا بوده پادشاه صد تومن که مبلغ...
-
گل ارکیده
شنبه 17 خرداد 1404 10:01
تا حالا به گل ارکیده توجه کردید چقدر گل قشنگیه یه حالت نازی داره خیلی رویایی هس انگار از بهشت اومده رنگهاشم قشنگه مخصوصن رنگ بنفشش من قبلن کسی میگفت چه گلی دوس داری از گل سر در نمیاوردم میگفتم زر زر بدک نیست اما خیلی تکراری شده بعد پیشرفت کردم فهمیدم گل مریم و نرگس هم هست که چون خوش بو هست .این دو تا رو میگفتم بعد...
-
از خدا ممنونم
جمعه 16 خرداد 1404 10:25
بالاخره دختر گمشده پیدا شد . الهه دختری که در حال رفتن به خونه بوده توسط یه مرد با ضربه چاقو گشته شده و جسم بی جانش رو مرد نامرد توی بیابون رها کرده بود . روحش شاد . خداوند خودش خافظ دخترای سرزمینم باشه . از خدا هم ممنونم همیشه حواسش بهم بوده و منو کمک کرده و گرنه من یه جاهایی کار میکردم که فقط دست خدا بوده که تا الان...
-
هنوز زندم و نفس میکشم
چهارشنبه 14 خرداد 1404 22:38
برای کاهش استرس و اضطراب قرص میخورم کلی فایل و پادکست هم گوش میکنم که حرف های مشاوران یا روان شناسان بهم آرامش بده . اما هنوز یه چیز کوچیک که اتفاق میافته روانم میریزه به هم ..دلم آشوب میشه ...دستام میلرزه همیشه هم تصمیم میگیرم بالاخره بشینم و یه فکری به حالم کنم. اما راهی که توش مداومت کنم رو بلد نیستم. دیروز روز...
-
نسبت فامیلی افراد شاهنامه
یکشنبه 11 خرداد 1404 02:15
نسبت افراد شاهنامه تا اونجا که بلدم رو مینویسم :کیومرث طوس سام زال ......همسر رودابه.....فرزند رستم رستم ......همسر تهمینه .....فرزند سهراب کیکاووس .........................فرزند:سیاووش سیاووش......همسر فرنگیس .....فرزند کیخسرو کیخسرو الان یادم رفته سیاووش با یک و درسته یا دو و و از کیخسرو داستان زیادی نمیدونم...
-
یه چی یادم اومده
جمعه 9 خرداد 1404 01:05
دختر خونه بودیم بابام مثلن یه چی میخرید مثلن میوه بعد همیشه میگفت به میوه فروشه گفتم برا یه سری گاو میوه بده منطور از گاو ماها بودیم . بعصی موقع هام میگفت اینا یونجه م بریزی جلوشون نمیفهمند همون کاه و یونجه رو میخورند . بعد که بزرگتر شدیم میگفت من تا چند سالگی باید خرج بدم مگه تا ۱۸ سالگی نیست . خیلی خانواده باصفایی...
-
جایی میان صخره و سنگ
پنجشنبه 8 خرداد 1404 01:04
یه کتاب خوندم داستان زندگی یه کوهنورد که یه روزی بدون اینکه به کسی اطلاع بدهد تصمیم میگیره بره کوهنوردی و ..... و بعد ماجرایی توی یه دهنه صخره دست ش بین سنگ گیر میکنه و این هر چی تلاش میکنه نمیتونه خودش رو نجات بدهد و چون به کسی هم نگفته کجا میره و اونجام کسی رفت و آمد نمیکرد امید به نجات نداشت و بعد تقریبا ۱۲۷ ساعت...
-
امروز خیلی خسته شدم
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1404 00:58
سه شنبه ها روز سختیه همه درس سنگین ها و استاد حساس ها افتادن سه شنبه بعد هوا هم گرم بود کولر کلاس خنک نمیکرد . خیلی اذیت شدم ساعت اخرم من تحقیق داشتم قرار بود کنفرانس بدم . یعنی خیلی روم فشار بود الان از خستگی خوابم نمیبره. دو سه روز هم هست که خونه رو مرتب نکردم خونه هم به هم ریخته هست .ایشاالله فردا بیدار شدم خونه...
-
بی احترامی
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 22:03
رفتم خونه پدرم اونقدر بهم بی احترامی شد . خدایی خیلی ناراحت شدم. جلوی خاله م شروع کرد به بدی های من رو گفتن و از اون میخاست تایید بگیره که من ادم بدی هستم خلاصه که خیلی بد گفتن چون میشناسمشون دنبال دعوا هستن هیچی نگفتم و فقط سراغ دخترخاله ها رو گرفتم و چند تا حرف روزمره زدم کمتر از یکساعت هم نشده الکی بلند شوم گفتم...
-
سلام به خودم
جمعه 19 اردیبهشت 1404 01:48
سلام خود عزیز و مهربانم روی صحبتم با تو هست میدونم که استرس و اضطراب داری و توی دلت یه حس دلشوره من درکت میکنم و ازت میخام آروم باشی میبینی که حالت از قبلنا خیلی بهتر شده و به این یه نمه استرس هم فرصت بده کم کم درست بشه . خود عزیز نگران فلانیا نباش اونها خودشون بلدن مشکلشون رو حل کنند دخالت تو باعث میشه که اونها...
-
همسایه داریم تا همسایه
یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 00:12
صبح داشتم میرفتم بیرون تو حیاط که کفشم رو میپوشیدم از پشت در صدا همسایه اومد که با یه لحن بد داشت غر میزد که اشعالهاشون رو میزارند دم در فلان و بسار و با پاش اشغال ها رو پرت کرد صداش رو شنیدم صبر کردم وقتی رفت در رو باز کردم دیدم همش رو پخش کرده جلوی در ما فکر کرده برای ما هس حالا توش بی بی چک و پوسته چیپس و دستمال و...
-
دیو سیاه افسردگی
شنبه 6 اردیبهشت 1404 23:56
جمعه عصر اشپرخونه رو شستم و کلی تمیز کاری کردم همین که پاهام خیس شد باعث شد امروز تمام روز روز تا پنج عصر توی رختخواب از این پهلو به اون پهلو بشم دلم نمیخواست از جام بلند بشم موبایل رو زدم رو پرواز و هی خوابیدم و بیدار شدم برا خودم هم خوراکی آورده بودم برقا رو هم خاموش کرده بودم بدنم خیلی خسته بود نیاز به آرامش داشت...
-
برا باز هزارم
یکشنبه 31 فروردین 1404 07:32
صبح بیدار شدم کارم رو شروع کنم که دیدم تو ایتا صاحب کار پیام بده البته مدیر کار صاحب کار رو که تا حالا باهاش صحبت نکردم نوشته بود لطفن از امروز کار رو ادامه ندهید صاحب کار گفته خودش میخاد انجام بدهد کار آنلاینم رو از دست دادم
-
میدونی چرا از مردن میترسم
دوشنبه 25 فروردین 1404 15:00
یکی از دلایلش اینکه که یه سری آدم که حسابی بهم آزار رسوندن یخ نقاب به چهره بزنند و بیان بالای سر قبرم شروع به نمایش نامه بازی کردن کنند منم تو قبرم نمیتونم فرار کنم . اونقدر که من از دست زبان و متلک آدم ها فرار کردم و اما تو قبر دیگه بیچارم نمیتونم فرار کنم رفتم رواندرمانی گر اعصاب مصاب تعطیل حجم استرس زیاد دارم یعنی...
-
لیلی بازرگان تو چرا جدا شدی ؟
پنجشنبه 21 فروردین 1404 14:07
عه یعنی عشقشون از بین رفت یا از اول داشتن فیلم بازی میکردن؟ طلاق اونم بخاطر خشونت خانگی البته من عشق هایی که جار زده میشه رو باور نمیکنم. نمیدونم لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد و اینا چطور با هم بودن که قلبهایمان برا هم بود اما من عشقی تو جامعه ندیدم مثلن تو روستامون این پیرمرد و پیرزنها شاید بتونی عاشق و معشوق پیدا...
-
هنوز کنسرت نرفتم .
پنجشنبه 21 فروردین 1404 03:11
همه میدونند من چقدر عاشق خواننده ها هستم . البته بعصیی از خواننده ها معین آرزومه برم کنسرتش اون ردیف جلو هم بشینم باهاش همخونی کنم فکر کنم اون روز صفا باشه برام . دیدم مریض شده یعنی یه روز میشه تا سلامتی و منم سلامتم کنسرت رو بیام . کامران و هومن و شادمهر وشهرام شب پره و .سعید شایسته ... و صد البته کنسرت گوگوش یه...
-
دلم چه چیزایی میخاد؟
سهشنبه 19 فروردین 1404 08:58
واقعن دلم میخاست مشهد بودم توی حرم یعنی شب خلوت راه میرفتم و از اون سقاخانه ش آب میخوردم مشهد که خیلی ساله نرفتم اما خاطره خوبی که دارم از اون آب خنک توی سقاخانه ش بود . بعد زیارتم تو این بازارچه قدیمی هاش قدم بزنم د دنبال یه تسبیح به رنگ خاص باشم . یه سالی مجرد بودم یه خشکشویی نزدیک بازار دیدم پرچم زده میبره مشهد منم...
-
خسیس
یکشنبه 17 فروردین 1404 12:57
خیلی خسیس پولدار ملک و املاک دار ماه به ماه حقوق خوب دولتی فلان و بیسار اما بری خونشون فقط چای و قند میزارند جلوت حتی اگه صد ساعت خونشون بمونی اونجا فقط روی یک وعده غذا هست اونم چیزای چرت و پرت وقتی بچه بودیم برای هیچ مراسمی لباس نمیخریدیم اونقدر یه چی رو میپوشیدم تا حسابی پاره پوره و کهنه بشه تا لباسربعدی اونقدر بدم...
-
سیزده بدر چطوری گذشت ؟
پنجشنبه 14 فروردین 1404 01:56
خب خانواده خودم زیاد با مورچه صمیمی نیستن و خیلی رسمی هستن بخاطر همین مراسم های مثل سیزده بدر و این ور اون ور که میرن به ما نمیگن چون میگن ما حوصله شوهر تو رو نداریم .منم جلوی مورچه هیچ وقت بهش نگفتم کا مثلن اینا رفتن این و اون ور و با تو نگفتن همیشه پنهان کاری میکنم. بخاطر همین چند باری میرفتم با خانواده مورچه یه چند...
-
چگونه حالم بهتر می شود
چهارشنبه 13 فروردین 1404 01:22
دلم میخاد برم یه جای پهناور مثل دشت فقط بدوم بدوم و بدوم برم یه جای مثل کوه و یا یه جایی که کسی نباشه فقط جیغ بزنم.سنگ ها رو پرتاپ کنم پایین دره برم یه جای تمیز توی آفتاب داغ بخوابم برم یه فروشگاه خیلی بزرگ بزرگ بعد اونجا همه چی رو به هم بریزم مثلن میوه ها رو پرتاب کنم خوراکی های توی قفسه رو بسته های پفک و کیک و...