زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

نشد که بشه

از صبح تمام  علایم پریودی ر احساس میکنم اعصاب داغون  ، افسرده،

 بدن درد، ضعف پاها و همه حس هایی که یکی دو روز قبل از پریودی  تو این سالها  تجربه کردم .

و این نشانه ها با اینکه هنوز پریود نشدم بهم نشون داد که این ماه هم 

پریود هستم و انتظاری برا بچه نباید داشته باشم .

اوکی بازم صبر میکنم ..بازم انتظار میکشم 

یه سریال کره ای پیدا کردم هشت قسمتش رو دیدم اما بقیه ش پیدا نمیشه اونقدر قشنگ بود همش چشمم دنبالشه که ادامه ش رو پیدا کنم 

هیچ کس هم نداره ..فقط شاید یا فیلم فروشی بلدم اون همیشه همه فیلم‌ها رو داره باید از اون پیگیری کنم .

برم بخوابم مردم از بدن درد 

تسلیت

دیروز افرادی که توی شاهچراغ بودند رو با اسلحه به رگبار بستن .

مهاباد و زاهدان هم مردم زیر مشت و لگد هستن 

و خیلی شهرهای دیگه هم کم و زیاد شلوغه 

خیلی براشون ناراحتم .

چطور اسلحه به این بزرگی رو مسول کشت شاهچراغ ندیدن ؟؟؟

یه رژ تو کیفت باشن بهت گیر میدن اما اسلحه رو ندیدن ؟؟؟


یه ارزو کل داشتم برآورده شد

یادمه اول دبیرستان یه دوست داشتم خواهرش حسابدار بود بعد میاومد  اتفاق‌های شغلی خواهرش رو میگفت 

بعد اون میگفت   من ذوق میکردم   خودم رو جای خواهرش تصور می‌کرد و تصمیم گرفتم برا انتخاب رشته برم حسابداری 

اما تابستون اون سال یادمه انگاری بابام  اومد دم مدرسه و گفته بود اینو انسانی بنویسید و هر چی گفتم حسابداری 

میخام کسی توجه نکرد 

خلاصه ما رفتیم انسانی   

همیشه حسرتش تو دلم موند 

رفتم سر کارای مختلف اما چون مهارت خاصی نداشتم 

وکارای الکی پلکی پیدا میکردم 

همش حرص میخوردم که اگه رفته بودم اون رشته زندگیم الان این نبود 

اخرین شغلم با حقوق یک میلیون و نیم اخراج شدم 

زدم به دل دریا و گفتم با اینکه میدونم ممکنه دیر باشه 

رفتم حسابداری ثبت نام کردم و امروز اولین جلسه کلاسم بود 

ذوق کردم  

ایشالا بتونم موفق بشم 

ایشالا بتونم زندگیم رو عوض کنم 


دلم باز بچه میخاد

مورچه مریضه و از ساعت ده برق ها رو خاموش کردم  تا مورچه بخوابه 

و از اون موقع تا الان فکر بچه افتاده تو ذهنم کلی سایت بالا و پایین کردم و کل گوگل رو زیر و رو کردم درباره  به سرپرست گرفتن یه بچه 

کلی خاطرات و داستان ها خوندم همه جا دنبال یه نشون بودم از کجا میشه راحت بچه اورد بهزیستی شرایطش خیلی سخته البته حق میدم 

اما کاش یه قانونی تصویب میشد این راه هموار تر میشد 

یه فکر افتادم برم یه خانواده که بنا به دلایلی بچه نخوان رو پیدا کنم .

کودکشون رو بدن به ما 

زندگی ما هم شاد بشه 

و تمام تلاشمون رو برا خوشبختی بچه خواهیم کرد 

خدایا زندگی ما رو هم شاد کن 

بازم تو کار جدید دوام نیوردم

یک ماه هست رفتم کار جدید 

یه رو ز که بیکار بودم 

یعنی یه لباس عمده فروشی پیدا کردم رفتم بهش  گفتم آقا شما فروشنده نمیخواهید ؟؟اولش گفت نه بعد دو سه دقیقه گفت اوکی بیا یه یه هفته آزمایشی 

از بیست و هشت شهریور رفتم سر کار و یا عمده فروشی لباس زیر بود 

دیروز سر درد کردم و بهش زنگ زدم   گفتم من مریض شدم و نمیتونم بیام 

و خونه خوابیدم 

امروز که رفتم سرکار متوجه  تغییر رفتارش شدم و اینکه اصلن محل نداد و یه کلمه باهام حرف نزد و من سوال پرسیدم یه کلمه ای جواب میداد 

 منم گفتم شاید اعصابش خورده 

اخر وقت دیدم پولم رو از قبل گذاشته توی پلاستیک و گفت ایشالا شما دیگه نیا تا خبر بهت بدم..متوجه شدم که یعنی دیگه کلن نیا

خوشش نیومده بود که یه روز تعطیل کرده بودم 

بی خیال منم خوشم نیومده بوده از کارش خیلی خلوت بود همش باید بیکاری طی میکردیم من عارم نمیاد اگه رفتم سر کار اونجا رو جارو بزنم اما این جای جارو یه نپتون  داشت باید مثل کوزت می‌افتادم رو فرش فرش رو نپتون  میزدی ..از این نپتون کشی خیلی بدم میاومد

خلاصه که حقوقشم زیاد نبود یک و پانصد بود

فعلن بیکار شدم 

حالا یکی بفهمه میگه تو چرا یا جا بند نمیشی کار کنی اما چکار کنم یه جا درست درمون پیدا نکردم.

هنوز به مورچه هم نگفتم وگرنه حتما مسخرم میکرد .