زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

وفای آدم ها

یادمه یه بار رفته بودم قبرستان شهرمون

اون روز میخاستن یه مرده خاک کنند .

جنازه تنها بود 

تو حرف  زدن های اون آقایی که قبر رو می‌کند متوجه شدم 

مرده تنها س 

و کسی نبود یا فقط یه نفر بود که همراه مرده بود

قبرستون خلوت

دیگه دو  تا کسایی که تو قبرستان کار میکنند  و مرده رو برداشتن از دم در تا قبر ببرند و یه آقای روحانی هم که شانسی اونجا بود همراهشون رفت یعنی چهار نفری که زیر تابوت رو گرفته بودن مرحوم  نمی‌شناختند و غربیه بودن  و مرده رو خاک کردن .

کارشون تموم شد دیگه بیل هاشون رو برداشتن رفتن سراغ کارشون 

همه دور شدن رفتم بالا ی مزارش

فاتحه خوندم

این حجم از تنهایی توی سکوت   و خلوتی قبرستان دل آدم رو ریش میکنه

چه سرنوشت پر فراز و نشیبی اون مرده داشته 

حتمن هم وقتی هم زنده بود کس و کاری نداشته .

خدا رحمت کنه  برای همه اموات بی وارث و بد وارث و بی کس و کار صلوات بفرستید. 


دوست

توی این مدت تصمیم گرفتم برم دوست جدید پیدا کنم  بلکه روحیه م بهتر بشه 

که متاسفانه نشد 

هر دو نفری که پیدا کردم یه مقدار کمی از قبل میشناختم و سعی کردم صمیمی بشیم 

با یه نفرشون قرار گذاشتیم تو یه پارک 

خونه هامون نزدیکه بخاطر همین خیلی مشتاق بودم  باهاش صمیمی بشم .

اما توی پارک  یه کم نشستیم یا دفعه اعصابش خراب بود شروع به گریه کرد

گریه در حد تیم ملی  و شروع کرد  از مشکلاتش گفت 

شوهر سابقش رو فحش میداد و بچش رو بد و بیراه میگفت 

یعنی من که خودم اعصاب ندارم جلوش استرس گرفته بودم 

دیگه این رو کنسل کردم من خودم روحیه م خرابه تحمل نمیکنم این وضع رو 


با نفر دوم تو باشگاه آشنا شدم یعنی اینم از بچه های دبیرستان بود خب بعد چندین سال دوباره دیدمش 

که متاسفانه اینم برا صمیمت و ارتباط بیشتر خوب نیست دختر خوبیه اما 

راز دار نیست .رفته بوده خونه یه دوست دیگه ش اومد برا من تعریف کرد .

من خوشم نمیاد کسی از خونه م خبر ببره ‌.صد بار گفت خونهدفلانی ظرف شستیم خیلی خونش به هم ور هست خونش به هم ریخته س فلانه بهانه

دیگه منم دیدم اینقدر اون رو میگه ازم منم حرف ممکنه ببره 

دیگه خیلی گرم نگرفتم .







جشن

بالاخره منم یه تجربه خوب از ارایشگاه رفتن پیدا کردم 

همیشه اگه مراسمی میرفتم ارایشگاه تقریبا ناراضی بودم 

یه کرم میماسید 

یا خط چشم رو یه جوری می‌کشیدن چشمام ضایع میشد 

یا ابرو هام تا به تا میشد 

خلاصه که خیلی سال بود تجربه خوبی از ارایشگاه ها نداشتم حتی یه ابرو ساده م میرفتم شانسم خیلی  بد بر میداشتن 

که بالاخره برای عروسی اخر هفته با چند نفر از خانواده مورچه رفتیم یه ارایشگاه که اونها انتخاب کرده بودن

مراسم شهرستان بود و من اصلن اون ارایشگاه و ارایشگرا رو نمی‌شناختم.

یه آرایشگر بود جوون و خوشکل همه گفتن ما رو فلانی آرایش کنه .

و من موندم دیگه این تایمی پر شد .

و من تک موندم که باید میرفتم با اون یکی میکاپ کار 

اونقدر ناراحت شدم گفتم دوباره سرم رو کلاه گذاشتن اون میکاپ کار خوبه رو خودشون برداشتن من رو انداختن با این .

اما میکاپ کار خودم واقعن ترکوند و بسیار عالی عالی برام کار کرد 

و بقیه مهمونا که رفته بودن با اون یکی میکاپ کار نمیخام مسخره کنم امادر قبال پولی که دادن اصلن خوب نشدن.

لباسم خوب 

ارایش و شینیون عالی 

مراسم هم خوش گذشت .



شبکه مجازی

شبکه مجازی کلی حس بد گرفتم الانم یه حس ترس و اضطراب دارم 


یه آهنگ گوش دادم از حسین فخری مداحی خنجر بر لب حنجر 

ازش ترسیدم یه وایب ترسناک داد بهم


تشییع اون خانواده بیرم سه تا دختر و مادر رو دیدم  که با اون ازدحام جمعیت و تو شب هم بود و کلی ناراحت شدم روحشون شاد 


یه تیکه از یعنی فیلم دیدم درباره معدن زغال سنگ که چندین سال پیش توی انگلستان فرو میریره و باعث مردن بچه های مدرسه میشه چون مدرسه سر راهش بوده اونجا که معلمه از پنچره یه کوه زغال  سنگ رو میبینه که با سرعت داره میاد و فقط به بچه ها میگه همگی برید زیر میز تا بچه ها این صحنه ترسناگ رو نبینند و یه چند ثانیه بعد معلم و بچه ها میرن زیر چندین تن زغال سنگ 


یه فیلم دیدم انیمیشن  درباره جنگ جهانی دوم که بر اساس واقعیت بوده و نویسنده اون رو برای عذرخواهی از خواهرش نوشته بوده که نتونسته از خواهرش مراقبت کنه و داستان یه خواهر  و بردار که پدر و مادرشون میمیرن و پسر تنها باید مراقب خواهرش باشه که بر اثر سوءتغذیه و اینا خواهر کوچولوش میمیره   خیلی تلخ بود


رفتم خونه مادرم درباره یه همسایه گفت که تازگی شوهره مرده و دو تا بچه کوچیک داره و درباره غصه اون خانواده گفت چون خانمه رو میشناختم خیلی اعصابم خراب شد .



و اینکه یه اتفاق دیگه هم افتاد و یه فامیل  از شهرمون اثاثیه ش رو برد و یه شهر دیگه زندگی کنه .اینم  غمگین شدم .


کلن جمعه وایب خوبی نداشت و الانم میترسم بخوابم .استرس گرفتم .


انیمیشن درون و بیرون

تو اینستا خیلی جاها معرفیش کرده بودن 

امشب دیدمش

جالب بود که چطور احساس ها زندگی رو کنترل می‌کنند و 

اگه یکی از احساس ها نباشه ممکنه زندگی به فنا بره .

حالا امشب یک رو دیدم 

فردا شب دو ش رو ببینم .

اما از این فیلم های انیمیشن فیلم روح رو دوست دارم.

همون آهنگسازی که میخاد بره تست و تو راه می میره

بعد اون دنیا تلاش میکنه برگرده 


توی گوگل سرچ کردم دیدم کارگردانش خیلی خفن هست 

اسمش پیت داکتر هست

باید دست های آدم های هنرمندی مثلش رو بوسید 

کلی انیمیشن قشنگ و خاطره انگیز یا کارگردان  بوده 

یا اینکه توی تولیدش همکاری کرده

روح 

بالا 

درون و بیرون 

اسباب بازی ها

شگفت انگیز 

ماشین ها

نمو

خدا بهش سلامتی بده تا بازم از این سبک کارا بسازه