ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خب دیشب یادم مونده ّود و سوره یاسین و دعا برا دیگه رو انجام دادم میاام اینجا همش بنویسم یادم بمونه و همیشه انجامش بدمد.
دیشب هم رفتم خونه مادرم از بیرون غذا گرفتن البت خواهرم هم بود
و اینکه مادرم از ظهرش همش تماس میگرفت که من به خواهرم بگم نیاد خونشون بزار یه روز دیگه بیاد چو میگفت مریضم و اینا
منم میدونستم میخاد اینو بگه گوشی رو جواب ندادم و به خواهرم هم گفتم جواب ندهد و برن اونجا
مادر من خیلی از مهمون خوشش نمیاد و همه مراسم ها رو میمیپیچونه
که ما دیگه اخلاقش رو می دونیم دیگه خونه بابامون هست و ما هم اونجا حق داریم .
الان هم یه کمی لباس بشورم یه چی درست کنم برم یه کن مشق و اینا بنویسم بعد افطار برم دوباره خونشون
بابای مورچه هم هزینه کرد به من دویست هزار عیدی داد
مادرش هم صد هزار