زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

هنوز کنسرت نرفتم .

همه میدونند من چقدر عاشق خواننده ها هستم .

البته بعصیی از خواننده ها 

معین آرزومه برم کنسرتش  اون ردیف جلو هم بشینم باهاش همخونی کنم 

فکر کنم اون روز صفا باشه برام .

دیدم مریض شده  یعنی یه روز میشه تا سلامتی و منم سلامتم کنسرت رو بیام .

کامران و هومن و شادمهر وشهرام شب پره و .سعید شایسته ...

و صد البته کنسرت گوگوش یه کنسرت خلوت باشه .

من کنسرت های شلوغ گوگوش رو دوست ندارم.

یه چیزی از زندگی گوگوش اینکه ترومای کودکی و نوجوونی بدی داشته.

با فرزندانتان درست رفتار کنید 

آدم باشید .

گوگوش با اینکه موفق بوده 

با اینکه شهرت داره 

با اینکه خب سالها ست از کودکی گذشته و ازدواح کردو خیلی خیلی 

سال که میگذره اما هنوز خاطرات  رفتار های بد زن باباش رو یادشه 

پرتش کرده و توهین ها رو  تو این سن خاطرات بد زن بابا رو تعریف میکنه 

و هنوز نتونسته باهاش کنار بیاد 

انگار یه چیزی تو زندگیش کم داشته یه مادر 

که بهش محبت کنه .

حالا دقیق منظورم رو نمیتونم بنویسم یعنی نمیدونم از چه کلماتی استفاده کنم. اما به نظر من خیلی تنها بوده.

منم ترومای بد زیاد دارم که ایشاالله یادم بره.

ایشاالله همه سالم باشن تا من پولدار بشم بتونم برم کنسرتشون .




دلم چه چیزایی میخاد؟

واقعن دلم میخاست مشهد بودم توی حرم یعنی شب خلوت راه میرفتم و از اون سقاخانه ش آب میخوردم مشهد که خیلی ساله نرفتم اما خاطره خوبی که دارم از اون آب خنک توی سقاخانه ش بود .

بعد زیارتم تو این بازارچه قدیمی هاش قدم بزنم د دنبال یه تسبیح به رنگ خاص باشم .

یه سالی مجرد بودم یه خشکشویی نزدیک بازار دیدم پرچم زده میبره مشهد 

منم که خانوادم اهل مسافرت نبودن 

رفتم اونجا ثبت نام کردم و تو خونه گفتم که دیدم فرداش بابام و برادرم هم جدا جدا رفتن ثبت نام کردن دیگه با اتوبوس رفتیم مشهد 

خیلی خوب بود .

البته من تو اتوبوس با چند تا دختر دوست شده بودم همش با اونا بودم .

یه روز به بابام گفتم بیا بریم برا خونه سوغاتی بخریم 

رفتم تو مغازه چند تا بسته شکلات از این شکلات پیچی ها برداشتم 

موقع حساب کتاب یه دفعه دیدم بابام غیب شده .

از مغازه زده بوده بیرون و رفته بود دم در پاساژ 

چون عقیده داشت سوغاتی لازم نیست و سوغات رو تجملات میدونست .


خسیس

خیلی خسیس 

پولدار

ملک و املاک دار

ماه به ماه حقوق خوب دولتی 

فلان و بیسار 

اما بری خونشون فقط چای و قند میزارند جلوت 

حتی اگه صد ساعت خونشون بمونی 

اونجا فقط روی یک وعده غذا هست اونم چیزای چرت و پرت 

وقتی بچه بودیم برای هیچ مراسمی لباس نمیخریدیم 

اونقدر یه چی رو میپوشیدم تا حسابی پاره پوره و کهنه بشه تا لباسربعدی 

اونقدر بدم می‌اومد برا مدرسه هم ما جزو فقرا بودیم

و مدرسه بهمون وسیله اینا میداد 

از یه کم که بزرگ شدیم شروع به متلک میکرد که تا کی ما بابد خرج بدهیم.

تا چند سالگی ؟؟؟

حالا خرجی هم نبود فقط یه وعده غذا بی کیفیت بود .

و همون حضور تو خونشون 

دیگه برای فرار از متلک ها

مجبور بودیم با حقوق ها مون برای خونه وسیله بخریم

فرش ضایع خونه رو خواهرم عوض کرد

ماشین لباسشویی خواهر م خرید 

مبل و تلویزیون و خیلی چیزای دیگه 

که بابام میتونست راحت از فروشگاهشون قسطی بخرم 

اما سی سال این کار رو نکرده بود و پولهاش به جونش وصله.

من یادمه یه دوران از دست اینا که هیچی برا خونه نمیخریدن .

چند تا ساقه طلایی خریده بودم شبها ساقه طلایی با چای میخوردم .

تا صبح بشه برم سرکار اونجا یه ساندویج ی چیزی بخرم.

یکی از اهداف زندگیش هم اینه که بره مکه حج واجب 

البته از لحاظ مالی توانش رو حدودی داره 

اما با این گرسنگی و عدم حمایت دخترا و پسرا ت 

واجب هست بری حج واجب 

حالا من از برکشت از سفرش میترسم 

از ابرو ریزی بعدیش که مطمئنم 

میخاد با دو سه کیلو سیب و خیار مهمونی رو برگزار کنه .

چون میگه اگه کسی از فامیل من رو بخواد ببینه با همین سیب و خیار هم عشق میکنه اما اگه برا غذا میاد که من باج به کسی نمی‌دهم. 

منم تو دلم گفتم که حتما مردم کار و زندگیشون رو ول می‌کنند بخاطر دستبوسی از اون ور شهر میان اینا .

خسیس نباشید .




سیزده بدر چطوری گذشت ؟

خب خانواده خودم زیاد با مورچه صمیمی نیستن و خیلی رسمی هستن بخاطر همین مراسم های مثل سیزده بدر و این ور اون ور که میرن به ما نمیگن 

چون میگن ما حوصله شوهر تو رو نداریم .منم جلوی مورچه هیچ وقت بهش نگفتم کا مثلن اینا رفتن این و  اون ور و با تو نگفتن همیشه پنهان کاری میکنم.

بخاطر همین چند باری میرفتم با خانواده مورچه 

یه چند باری هم هیچ جا نرفتیم .


امسال دیگه شب به مورچه گفتم من حوصله خانواده تو رو ندارم 

بیا دو تایی بریم .

اونم هر جایی من بگم و هر ساعتی من بگم.

دیگه مورچه هم کمی متوجه استرس من بخاطر لرزش دستم شده 

بحث نکرد و گفت اوکی 

نزدیک ظهر از خواب بیدار شدیم و بهش گفتم من رو ببره 

قبل روستامون یه جایی هست خونه های خیلی قدیمی 

که همش رو میراث فرهنگی فنس کشیده

گفتم برو اونجا با بیرون تماشا کنیم .

احساس میکنم اجدادم اونجا هستن .

حالا شاید پست بعدی از گوگل اطلاعاتش رو کپی کردم و گذاشتم .

دیگه رفتیم از لای فنس ها نگاه کردیم با اینکه هیچی پیدا نبود 

خیلی هم اونجا خلوت بود و کسی نبود 

دیگه با مورچه  میجرخیدیم .

اما من بخاطر حال روحی که خودم درکش میکنم 

رفتم روز صخره ها تو آفتاب داغ نشستم و کیف کردم .

من عاشق آثار این مدلی باستان هستم

شناخت گذشته و فکر کردن بهش آرامش میگیرم.


بعد که حسابی چرخیدم 

برگشتیم 

تو راه یه پیتزا خریدیم 

رسیدیم خونه پیتزا رو خوردیم و دو یه ساعت خوابیدیم .

خواب دیدم یه جای بن بست  گیر کردم و یه ماشین تاکسی زرد 

متوجه من نشد و داشت من رو له میکرد من ته کوچه بودم و اون دنده عقب اومد و من رو داشت له میکرد منم در حال فریاد بودم .

بیدار شدم ماکارانی درست کردم .

و پایتخت رو دیدیم 

بعد مورچه خوابید و منم اومدم موبایل بازی 



چگونه حالم بهتر می شود

دلم میخاد 

برم یه جای پهناور مثل دشت فقط بدوم بدوم و بدوم 

برم یه جای مثل کوه و یا یه جایی که کسی نباشه فقط جیغ بزنم.سنگ ها رو پرتاپ کنم پایین دره 

برم یه جای تمیز توی آفتاب داغ بخوابم 

برم یه فروشگاه خیلی بزرگ بزرگ بعد اونجا همه چی رو به هم  بریزم  ‌

مثلن میوه ها رو پرتاب کنم خوراکی های توی قفسه رو بسته های پفک و کیک و اینا رو بترکونم و بندازم زمین .

دلم میخاد مثل فیلم های بروسلی با یا نفر کاراته بازی کنم اونم من خیلی بلد باشم

مثل فیلم ها هی جا خالی بدم .اون طرف رو بزنم 

یه تابلو سفید بزرگ باشه من با رنگ روش بپاشم و نقاشی بکشم .

یه ژاکت بافتنی باشه من اینو بشکافم

صد تا کتاب و دفتر باشه من همه ورقه ها رو پاره پاره کنم و مچالشون کنم.

کلی شیشه نوشابه و وسایل شیشه ای رو پرتاب کنم همش بشکنه 

برم تو کمد دیواری تو تاریکی ش بشینم و درش رو هم ببندم.

اصلن دلم خر بابا بزرگم رو میخاد همون خر که بچه بودم سوار خر بشم و برم تا باغ .....

دلم میخاست همه جا تاریک بود .


با این حال خراب کلی گریه یواشکی کردم .

نمیخام مورچه بفهمه دوباره اعصابم داغونه 


تازه دلم بچه هم میخاد 

هر شب براش گریه میکنم .


کامنت هام بسته هست حوصله مسخره شون ندارم.

لطفن بهم پیام خصوصی توهین و تحقیر هم ندهید .

نصیحتم هم نکنید .

بخونید و رد بشید .

ایشاالله همه چی درست میشه من روزای بدتر از اینم داشتم