اطرافیان ادم دوست هستن یا دشمن ؟؟؟؟
اگر دوستت هستن کاملا واضح دوستی شونو نشون میدن و در مقابل دشمنات حمایتشونو داری
اگر دشمنت باشن هم ، اگر کمی شرافت داشته باشن حتی در دشمنی کردن باید شمشیر و از رو ببندن، پس راجع به اینا هم باز تکلیفت روشن
اما عده ای سایه روشن هم این وسط هستن
پس اگر دوستی رو دیدی که هیچ فایده ی عاطفی ای برای دوستیتون نداره ، خودتو گول نزن ، به اندازه ی کافی خدا بهت نشونه میده تا بفهمی کی رای سفید ، و کی داره در هر دو جناح بازی میکنه ، به این آدما نباید مهلت دوستی بدی ، باید بذاری همونجایی که هستن بمونن ، توی بخش زرد زندگیت
مطلب جالب از یه وبلاگ دیگه
از پنج شنبه بخاطر فشار عصبی که مورچه بهم داده سر درد دارم دیروز که سر دردم خیلی زیاد بود الان یه مقداری بهترم آمد هنوز سرم درد میکنه .
دلم یه زندگی بدون استرس و بدون جنگ میخاد .
نباید به خودم امروز انرژی منفی بدم
باید بلند بشم برم لباس ها رو بریزم توی ماشین لباسشویی و یه کم خونه رو مرتب کنم و برم خونه مادرم.
الان یه کم صحبت با برادرم خوشحالم میکنه.
بعدشم برم دانشگاه
خود سانسوری دوم بابد دیگه هیچ تماسی رو جلوی مورچه جواب ندم .
که البته من خیلی ساله وقتایی که خونه باشه به کسی تماس نمیگیرم
یا گاهی اگه کسی تماس بگیره جواب میدادم .
باید الان دیگه هیچ تماسی جلوش جواب ندم .
چون کوچیکترین تماس که جلوی اون باشه براش حرف درمیاره و شروع به توهین و دروغ بستن به طرف میشه
.
من درگیر خشونت خانگی هستم.از کودکی تا به الان
با اینکه باور کردنش براب خودم هم سخته اما واقعیت اینه
و بدی ماجرا اینه که چه بچه بودم و نوجوان بودم خونه پدر و مادر ازش نمیتونستم فرار کنم چه الان که متاهل هستم و نمیتونم فرار کنم .
البته خشونتی که میگم اصلن خشونت فیزیکی نیست .
تا الان کسی هیچ ضربه جسمی به من نزده
درباره آزارهای روحی و کارهایی که من رو درگیر اعصاب میکنه هستم.
تحقیر ها ...توهین ها....مخفی کاری ها....زرنگ بازی ها....نایده گرفتن ها
سطح توقع بسیار بالا داشتن ها
چیزایی که سالهاست درگیرش هستم و دارم تجربه میکنم .
سالهایی که ازدواج نکرده بودم چقدر اذیت میشدم.
همش سرکار بودم از اینکه برم خونه در غذاب بودم .
الان گرفتار مورچه هستم .
مردی که صد ساعت باهاش درباره زندگی مثبت حرف بزنی
حتی یه کلمه از حرفا رو نمیفهمه.
هیچ کار پشتم نبوده
حتی یه مورد نمیتونم نام ببرم که ازم حمایت معنوی یا مادی کرده باشه .
بهترین کار رو داشتم کاری که پیشرفتش عالی بود .
اونقدر اذیتم کرد اونقدر تحت فشار روانی گذاشتم .
اونقدر برا صاحب کارم حرف درآورد و توهین میکرد .
داشت تهمت ناموسی میزد .
کار رو رها کردم .
چون متوجه شد ممکنه پیشرفت کنم .
جلوم رو گرفت .
میدونه اگه دوزار من پشتوانه مالی داشته باشم ولش میکنم.
بخاطر همین هرگز نمیزاره من تکون بخورم.
امیدوارم خدا کمک کنه خودم رو دوباره سرپا کنم.
این آسیب های روانی رو درست کنم.
قدم اول هیچی بهش نکم البته من خیلی وقته درد دل نمیکنم .
اما بعضی مواقع که پیش میاد یه چیز ساده از دهنم میپره .
اونم کنترل کنم.
باید تلاش کنم یه سبک جدید تو زندگیم ایجاد کنم
از تله های فکری مورچه خودم رو رها کنم .
و گرنه همینطور که بگذره اوضاع مالیم خراب تر میشه
یکی از رفتار های غیر طبیعی مورچه اینه که میاد میگرده حالا با سوال و پرسش یا تو طول زندگی متوجه میشه من از چی خوشم میاد .یه از چی بدم میاد
لحظه ای که متوجه بشه مثلن من از فلان چیز بدم میاد یه لحظه ملکوتی براش هست و دقیق شروع میکنه اون کار رو انجام دادن یا اون وسیله رو خریدن یا صحبت کردن دربارش
وقتی اعتراض میکنم نگو خوشم نمیاد براش لحظه پیروزی حساب میشه
و ذوق میکنه .
خب این مورد رو متوجه شدم و الان اگه از چیزی بدم بیاد یا اعصابم رو به هم بریزه هرگزززززززززز نمیزارم متوجه بشه .الان نمیدونه من رابطه با فامیلم چطوره با دوستام و......
چون یه لحظه درد دل کردن باهاش شروع یه جنگ روانی هست.
بابد سعی کنم از این تله ها رها بشم .
باید خودم به فکر خودم باشم .
باید به فکر سلامتی جسمی و روحی که از دست دادم باشم
دیگه عملن پولی برام باقی نمانده فقط یه مقدار کم که گذاشتم برا کرایه مسیر تا دانشگاه
باید تنهایی یه کار توی خونه پیدا کنم.
وقتایی که نیست تو خونه انجام بدم.
دلم نمیخاد اینکه کار میکنم کسی در جریان باشه اما مورچه خبرچین ترین آدم کره زمین هست و همه اطلاعات من رو خواهراش و خانوادش دارند
با اینکه من خیلی کم اونها رو میبینم اما کامل همه چی رو میدونند
چون این مرد و خبر چین از اینکه من کجا میرم چکار کردم همه رو میدونند
میدونم اگه کار کنم با اینکه به اونا ربطی نداره صبح اول وقت میره با اونا مطرح میکنه
هر بار مادرش رو دیدم متوجه شدم همه چی رو میدونه
و من حریف این آدم نمیشم که درباره من حرف نزنه
وای دوباره حرصی شدم
من زندگی خودم رو عوض میکنم و قدم اول پنهان کردن کارام از این مرد هست .روش رفع حساسیت زدایی
امروز اولین امتحان رو دادم
خیلی سال بود چون درس و دانشگاه نداشتم جایی امتحان نداده بودم و امروز بعد سالها امتحان دادم
اونم ورزش
بدون صبحانه
فقط یه تیکه نون خوردم و با آب
اونجا هم برا اینکه انرژی داشته باشم یا کیک خریدم .
ساعت سه اینا رسیدم و نشستم رو سکو تا گرما زدگیم برطرف شد .
بقیه یکی یکی امتحان میدادن و میرفتن
یه کم دویدم تا بدنم گرم بشه حداقل دو قدم بتونم برم .
و امتحانش هم ترکیبی هست اول بابد ده تا دراز و نشست بری بعد بدوی
بعد پلانک بعد یه حرکت ورزشی که اسمش یادم نیست بزنی و بعدم نصف سالن رو با سرعت بدوی
که خوشبختانه نمیدونم اون موقع چه انرژی خدا داد بهم که تونستم متوسط رو با خوب و با سرعت بزنم و در کل راضی بودم.
بعد موقع اومدن هم مهسا رو دیدم با مهسا خیلی قبل یه کارخونه کار میکردم و یه نمه هم فامیل هست .
بعد مورچه اومد دنبالم و به روز منو برد خونه مادرش و یه یکی دو ساعت نشستم و خسته کوفته اومدیم خونه .