امروز تقریبا روزی بود که بیخود هدر شد
دیشب برا امتحان تا صبح بیدار بودم و صبح تا دوازده خوابم برده بود
بعدم تلفنی خواهرم تماس گرفت و کلی غیبت کرد
بعد رفتم خونه مادرم اونجا هم کلی غیبت کرد
خب الان فکر میکنم چرا من امروز خودم رو تو دو تا موقعیت غیبت قرار دادم
خیلی کم پیش میاد خودم رو تو موقعیت غیبت قرار بدم ..
غیبت حق الناس بدی هست و خیلی حس بد میگیرم وقتی انجام میدم .
توبه ایشالا دیگه پشت سر کسی حرف نزنم.بابد سعی کنم مسیر صحبت مادر و خواهرم رو هدایت کنم که اینهمه پیش من غیبت نکنند.
خبرهایی اومده بیرون برای یه باشگاه فوتبال که چه پولهایی توش رشوه و حیف و میل شده .
با اینکه مصاحبه یه مسئولش رو دیدم که میگفت بزرگ نمایی کردن
اما دیگه مشخصه که این کارا رو کردن ممکنه مبالغ کم و زیاد باشه .
چندین میلیارد به جادوگر و دعا نویس
خونه به این و اون و.........
یعنی من همش فکر میکنم چطوری پول دربیارم
ده هزار و بیست هزار که دستم میاد .
خوشحال میشم .
اما بعضی ها چه پولهایی گیرشون میاد
البته پول اونها برا بیت المال هست و حلال نیست این جور پول درآوردن
اما اونها میخورند و یه لیوان دلستر م روش .
بگذریم
ما تو محلمون یه بلاگر داریم که بیشتر عصرا یا اخر وقتا که از پارک نزدیک خونه رو بشم میبینمش
این آقا یه کم بیماره یعنی از لحاظ فکری
همیشه میگفتم این چطوری میتونه مثلن مدیریت کنه
چی بگه
چطوری استوری میزاره
این که بلد نیست .یعنی فکر نکنم هم بدون اینستا چیه .
امروزم دیدمش نزدیک پارک
با اینکه پیجش تقریبا بالا هست .
فهمیدم یه پسر با گوشی خودش یه اکانت زده برا این
و هر دفعه از این فیلم میگیره و تو پیج میزاره
درامد اصلی رو خودش برمیداره.
یه نمه هم به این میدهد.
حالا دقیق نمیدونم این قضیه چطوره
اما اگه خونوادش خودشون این پیح دستشون بود
حتما الان وضعشون خوب بود .
مجدد اون کسی که دفعه قبلی رفتم رراش کار اداری انجام دادم بهم پول داد
امروز یه جایی گفت برم یعنی بازار و براش یه چی بخرم
خودش سر کار میره و فرصت نداره
اگه برم بهم پول میده
منم صبح زود رفتم و خریدی وه نمیخواست رو انجام دادم
عصر برم بهش بدهم
میگن وقتی بیکار هستی خدا از آسمون هم مونده یا جوری برات یه کاری میکنه که روزیت در بیاد حکایت این موضوع هست که من انجام میدم.
البته من چند ماه پیش رفتم از تولیدی دمپایی اوردم برا فروش
متاسفانه بعضی سایز هاش رو نتونستم بفروشم .
قیمتش هم خیلی مناسب بود به نظرم بزارم دیوار شاید فروش رفت
فردا اخرین روز کلاس دانشگاه هست و از فردا تا چند روز تعطیلیم و بعدشم امتحانها
ریاضی درسی هست که بهش امیدی برای قبولی ندارم.
خیلی پیجیده توضیح داد و هر چی تمرکز میکردم از صحبت هاش مطلبی دستم نیومد حالا خدا بخیر کنه شایدم معجزه شد قبول شدم.
مورچه الان منو مسخره کرد و دلم شکست .
بهش چیزی نگفتم چون میدونم بازیش رو دستش رو خوندم
اگه جواب بدی شروع به ایجاد یه جنگ روانی میکنه تا حسابی تحقیر کنه .
اما من هیچی جواب ندادم.و احساس برنده بودن دارم.
به هدفش نرسید .خدا شفاس بده روانی بودن هم سخته.
یه نفر بهم گفت اگه بتونی صبح زود بری برام از یه اداره ای یه برگه بگیری که لازم داشت بگیرم
بهت ۵۰ هزار تومن میدم.
چون خودش اون تایم نمیتونست بره
و فکر کردم خب بالاخره ۵۰ تومن هم پنجاه تومن هست .
برا اینکه صبح خواب نمونم از دیشب به بهانه درس بیدار ماندم
و صبح زود هم مورچه میخواست بره بیرون من رو تا اونجا برد اما بهش نگفتم چکار دارم فکر کرد میخام کتاب بخرم .
مورچه رفت
منم رفتم تو اداره چون خیلی زود بود نفر اول برگه رو گرفتم
با تاکسی برگشتم
ده تومن هم کرایه تاکسی دادم البته کمتر میشد اما تاکسی کارتخوان نداشت منم پولم ده تومنی بود دیگه بقیه رو از راننده نگرفتم
یعنی با کم کردن کرایه چهل هزار تومن کار کردم .
درد روحی دقیق مثل درد جسمی هس
ولی تو نمیدونی دقیقا کجاته که درد میکنه...این شاید توصیف قابل لمس من از درد روحی باشه، چیزی که الان دارم تجربش میکنم.
اینم از یه وبلاگ