زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

پس انداز

باورم نمیشه داره پس اندازم تموم میشه 

پولی که اصلن نباید خرج میکردم و گذاشته بودم برا عمل 

هی مجبور شدم خرج کنم 

اخرین تیر رو هم دندانم درد شدید گرفت مجبور شدم یه مقدارش رو هم یرا دندان درد خرج کنم. 

چون دیگه تحمل درد دندان رو ندارم.

دندانم اون هفته اونقدر درد داشت کلن هر کاری دکتر کرد بی حس نبود جیگرم در اومد بعدن یعنی فرداشم دهنم رو دیدم  دکتر چون خیلی تکون خوردم زیر دستش چند جای دهنم  زخم کرده بود .

یه عروسی هم اون هفته رفتیم خیلی خوش گذشت 




شوهر خیالی

یه آهنگ خیلی احساسی پیدا کردم

از نظر من  خیلی قشنگ هست 

خواستم برا مورچه ارسال کنم دلم نبود 

گفتم مورچه لایق این آهنگ و عشقی که توی این آهنگ هست نیست 

و براش نفرستادم .

توی نی نی سایت یکی نوشته بود کی شوهر خیالی داره ؟

بعد خیلی ها یعنی تقریبا ۵۰ نفر گفته بودن ما شوهر خیالی داریم که خیلی عاشقونه و ال و بل و 

دیدم من چه عقبم از دنیا 

چرا من تا الان شوهر خیالی نداشتم میخام برم یه شوهر خیالی پیدا کنم 

یه پسر خوش تیپ و پولدار که برام پر پر بزنه .قوه تخیلم اصلن قوی نیست 

نمیدونم چطوری برم خیال پردازی کنم .اسم شوهر خیالی چی باشه ؟

شغلش چی باشه؟

فعلن اسم نمیزارم براش چون هیچ اسم قشنگی فعلن تو ذهنم نیست

شعلشم همینجوری بچه مایه دار باشه 

اما موهاش بلند باشه بافت آفریقایی زده باشه هنگ درام هم بلد باشه 

خونوادش هم راه دور باشن  خونمون هم  شبیه  خونه عشق ممنوعه خونه عدنان بیک باشه  .فعلن همین 



چه میکنم

دندان درد گرفته بودم شدید در حالی که دیگه تاب و تحملی نداشتم .

از بعد از عمل بدنم پوگیده چند تا دندون خراب شدن اونم شدید 

دیگه بازم مجبور شدم از پس انداز بردارم 

کلی دنبال دکتر گشتم از این مطب با اون مطب یه دکتر ارزون پیدا کنم متاسفانه از درمانگاه میترسم یه دکتر پیدا کردم نزدیک خونه مون 

اون یه ملیون از بقیه ارزون تر بود البته درمانگاه ارزون تر بود اون رو چون دندان عقبی بود نرفتم رفتم همین دکتر که توی محل هست جیگرم در اومد 

نمیدونم دندان عقب بود دردش شدید بود یا مواد بیحسی بخاطر تحریم ها الکی شده .عصب کشی کرد و گفت یه کم بشین تا یک ساعت دیکه برات پر کنم چون  دیگه تحملم تموم شده بود 

یه کم نشستم دیدم تحمل ندارم  خودشون هم خسته بودن چون ساعت یازده و نیم شب بود گفتم من میرم فردا نوبت رو برام بزنید اونم از خدا خواسته قبول کرد 

خدا کنه درد نداشته باشه .



اردیبهشت عزیز

بالاخره یکی از بهترین ماه های سال هم اومد 

تمام اتفاق های خوب توی اردیبهشت برام افتاده 

همین ....

#خدایا_شکر