بالاخره نوبت منم شد
یه سال بزرگتر شدم
بعضی ها میگن یه سال پیر تر شدم
یا یه سال با تجربه تر شدم
فقط میدونم تو همه این سالها روزگار یه ادم مریض روحی و جسمی ازم ساخته .
امیدوارم با تلاش خودم و لطف خدا از این مشکلات رها بشم
و مثل یه کبوتر سفید توی آسمون پرواز کنم .
از خدا سلامتی و پول و دلخوش میخام
از مورچه متنفرم
با اینکه بهش نگفتم
با اینکه به روی خودم نمیارم
با اینکه الکی میخندم
اما ازش متنفرم نه به خاطر توهین تحقیر های که میکنه
نه بخاطر زبون درازش
نه بخاطر عدم تفاهمی که با هم داریم
بخاطر اینکه نمیرفت سرکار و نمیره
تا پول دربیاره حداقل حالا که مشکل ناباوری داریم
بریم درمان کنیم .
هر بار رفتیم با تلاش مالی من بوده
و اون با نخوردن قرص ها و عدم همکاری زحمات من رو به باد میداد.
و حتی اگه بخوام بچه ای هم از بهزیستی بگیرم بخاطر بیکاری به ما بچه ای نمیدن.
و مثل یه دشمن باهام زندگی کردی و من همش مجبور بودم تو سنگر از خودم مراقبت کنم که ترکش بهم نخوره
تو دشمن من هستی و نزاشتی من مادر بشم .
دشمن من هنوز تو سنگرم هستم اما یه روز نوبت حمله منم میرسه .
و
کلاس خیلی خلوته دختر ۴ تا هستیم و بقیه اقا هستن
امروز یکی از استاد ها نیومده بود با بچه ها رفتیم پارک نزدیک دانشگاه
دو تا متاهلین دو تا هم مجرد
یه کم حرف زدن و کلی اصلاعات از زندگیشون دادن
نوبت من شد گفتن چند سالته ...جواب ندادم و گفتم من به سنم حساسم
چی باید میگفتم اونا اخرای دهه ۷۰ هستن بهشون میگفتم من اول ۶۰ هستم
باهاتون کلی تفاوت سن دادم .نگفتم سن رو
بعد گفتن شوهرت چکاره هست .؟
خب اینم نگفتم چون مورچه کاری نداره
و اگه یه شغل دروغی میگفتم بعدن ممکن بود یادم بره و اونا فکر کنند من دروغگو هستم
اینم پیچوندم و جواب ندادم .
خلاصه هر چی پرسیدن از این سوالها بخاطر اینکه جواب جالبی نداشت نگفتم
اونام آخرش گفتن تو خیلی نامردی ما همه چی گفتیم اما تو هیچی نگفتی .
سال قبل بنا به دلایلی من دو تا بچه دیدم که نیاز به خانواده داشتن و تقریبا بی سرپرست بودن چهره هاشون توی ذهنم مونده بود .
امروز تو اینستا داشتم میچرخید درباره فرزند خوانده سرچ میکردم
که دیدم بله
اینا از طریق بهزیستی فرزند خوانده شده بودن
دقیق همونا بودن خیلی براشون خوشحال شدم .
نتونستم کامنت بزارم که خیلی براتون آرزوی خوشبختی میکنم .
گفتم الان میکن تو کی هستی و چی هستم که اینا رو میشناسی .
اینجا مینویسم براشون آرزوی یه زندگی سالم و پاک با خوشبختی ارزو مندم.
ایشالا همه خانواده ها فرزند سالم و خوب داشته باشن و کنار هم خوش باشن ما هم پولدار بشیم هم بچه دار
خیلی این هفته ناراحت هستم و فکرم در گیر خانواده خسیس هست
یاد کارهاشون میافتم اعصابم خراب میشه
چقدر اینا زندگی ما ها رو خراب کردن خواهرم و بردارم یه نمه زرنگ تر بودن و پدر و مادرم خیلی نتونستن کاری کنند اما من خیلی سرم کلاه رفته .
یادمه وقتی ازدواج کردم یه پولی دست بابام داشتم
گفتم پول رو بده لازم دارم
هی میگفتم توجه نمیکرد
و یه روز که دیگه خیلی دعوا راه انداختم بعد چند ماه
یه کیسه برنج و یه رب و دو سه تا خورده ریز
خریدن اومدن خونه م و جلو شوهرم یه جوری فیلم بازی کردن که خیلی بامرام هستن و اینا رو همینطوری آوردن
مورچه م خیلی ذوق کرد که چه پدر زن و مادر زن باحال دست به جیبی داره
بعد به من گفتن این وسایل رو از اون پول گرفتن از پول خودم و الان دیگه به من بدهکار نیستن
گفتم برای چی گرفتید من الان برنج و اینا به کارم نمیاد
اینا رو شوهرم بابد تهیه کنه نه با پول من اصلن ما از اینا فعلن نیاز نداشتیم
اونقدر حرص خوردم
مخصوصن که جلوی مورچه تاتر بازی کردن که اینا از پول خودشون بوده
اما پول خوردم بود و من هیچ وقت به مورچه نگفتم نمیخاستم بفهمه
ننه بابام این طوری هستن اما هر موقع یادم میافته پولم رو چکار کردن ناراحت میشم
یارانه م رو که بیچاره شدم که بهم دادن
اولش میگفتن چون ازدواج کردی از یارانه دولت خذفت کرد و تا یه دوران
طولانی با این بهانه یارانه رو میپیچیوندن
بعد متوجه شدم یارانه م هنوز میاد به حساب پدرم
گردن نمیگرفت و میگفت برا تو خذف شده
و این برا خودمون هست
رفتم از مرکز یارانه پیگیری کردم گفتن به فلان سرپرست واریز میشه
اومدم گفتم بابا واریز میشه ببین یارانه نفری اینقدر هست شما براتون اینقدر میاد پس منم هستم رفتم پیگیری کردم گفته میاد
قبول نداری خودت برو پیگیری کن .
بعد این پروسه التماس یارانه دو سالی طول کشید تا قبول کرد که عه برا ۴۵ تومن رو بهش بدم یه ماه میداد چند وقت نمیداد
بعد مثلن سی تومن میداد ده تومن میگفت بعدن میدم اونم دیگه نمیداد یا تیکه تیکه میداد .
یارانه زیاد شد سیصد اینا که دیگه اذیت هاش شروع شد .
سیصد تومن برا اینا اندازه چند میلیارد ه وحشت میکنه بده اینقدر خسیسه
یه بار میگفت ندادن یه بار میگفت تو اون کارته الان ندارم خلاصه که یه روز گفتم این یارانه دولت میده منم خرج دکتر دارم حتما لازمم هست
و گرنه این مبلغ اصلن پولی نیست .من اعصاب ندارم بیام برا سیصد تومن التماس کنم بردار برا خودت من اما راضی نیستم.
و دیگه نرفتم خونشون تا بعد یه مدت دید واقعن قهر کردم و تماس گرفت
گفت شماره کارت بفرست و قهر نکن و از این حرفا
دیگه دلم براشون سوخت آشتی کردم و گرنه هر کی جا من بود بخاطر این خساست اصلن نباید میرفت خونشون .
الانم که یارانه رو میدن خیلی خوشحالن که به من ماهی سیصد تومن کمک میکنند فکر میکنند این پول رو از جیب خودشون میدهند در حالی که این پول رو دولت میده .
کلی پول دارند حقوق زیاد دارند و.......برا یه پول یارانه کلی اذیت کردن
هی روزگاررررررر