زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

کوچه

امروز داشتم میرفتم خونه مادرم

اونجا خیلی کوچه در کوچه هست و راه کوچه ای خیلی داره 

بعد یه کوچه داره ازش میترسم خلوته و خیلی قبل وقتی از اونجا میرفتم مرد مزاحم توش زیاد بود الان رفتم صدا یه موتور رو شنیدم از پشت سر قلبم به تپش افتاده و ایستادم و رو رو کردم  صبر کردم موتوری رفت بعد خودم رفتم خیلی ترسناکه تو کوچه داری میری صدا موتور بشنوی من که تا بشنوم فکر میکنم کیف قاپی چیزی هست .

مجرد بودم تو محل میرفتم یه موتوری بود تو توی هر ساعتی میرفتی بیرون  این نمیدونم کجا قایم میشد تا میرفتی وسط کوچه می‌اومد انگولک میکرد 

یعنی حکم خفاش شب برام داشت از اون کوچه رد میشدم فقط می دویدم تا پیداش نشه .

بعد یه روز دختر همسایه دیدم  داره فحش میده که یه موتوری بیشرف اومد دستش رو زده به باسن و از این حرفا دیدم اون یکی زن همسایه هم گفت خدا چکارش کنه منم اذیت کرده چند نفر بودیم دیدم همه رو اذیت کرده و هیچ کدوم هم هیچی نگفته بودیم بخاطر اینکه شاید فکر میکردیم ابرو میره 

دیگه یکی تماس کرفت صد و ده و توضیح داد بعد یه مدت همش مامور موتوری از اونجا رد شد تا طرف دیگه دست برداشت و پیداش نشد.

الانم از کوچه خلوت و صدا موتور فقط بخاطر اون خاطره میترسم .

الان حرصی هستم اون موقع چرا در قبال این مزاحم از خودم دفاع نکردم 

باید پاره پاره ش میکردم پسره لاشی  


زنان

وقتی میبینی یکتا ناصر که یه ادم اجتماعی هست و سالهاس روز پا خودش بوده کار کرده و تحصیلات داره چهره داره خانواده خوب داره میاد میگه سالها کتک خوردم دم عیدی هم شوهره با اینکه میبینه مادر با این بچه وابسته هست و بچه رو میبره مسافرت و مادر بچه سه چهار روز با گریه و التماس و تهدید موفق نمیشه بچه پیشش برگرده 

و چند روزه استرس داره و اذیت روحی داره میشه .

دیگه وقتی میبینم خیلی های دیگه هم توسط شوهر اذیت میشن و از ترس آبرو یا بخاطر بچه یا بخاطر اینکه بعد طلاق نمیتونندبخاطر مسایل مالی مستقل باشن  و جایی ندارند که بروند و همچنان تو ظلم باقی می‌مانند .

تعجب میکنم از روزگار 

چکار باید انجام دادن اینجور مواقع؟

امیدوارم فقط کسایی ازدواج کنند که از لحاظ مالی اوکی باشن و همدیگه رو درک کنند و تفاهم داشته باشن 


اولین جمعه

تو بلاک اسکای داشتم وبلاک میخوندم دیدم یکی یه شعر نوشته و پایینش اسم و فامیل  شاعر رو نوشته لود 

یه اسم خاص بود از اون اسم های تک 

برام آشنا بود 

یه دفعه یادم اومد قدیما یه کلاس میرفتم یه دختر بود همین اسم و فامیل بود و گوگل زدم و دیدم همون فرد هست و چهره ش همون بود دقیقا اون موقع هم متن ادبی مینوشت و الان اونقدر معروف بود که نقد فیلم نوشته بود و کلی فالو رررر داشت و با رادیو و تلویزیون های خارج مصاحبه داشت و کلن هم از ایران رفته بود ..دقیق همون موقع هم معلوم بود این پیشرفتش زیاده ایشالا منم بتونم پیشرفت کنم ...دو نفر دیگه هم از همدوره ای هام هستن که کلن آدم های خیلی خیلی مشهوری شدن یکیشون تو جشنواره فیلم فجر جایزه گرفته و فیلم هاش جایزه جهانی داره و الان یادم میاد واقعن اون پسر هم اون موقع استعدادش زیاد بود 

هدیه دلنشین

من هدیه تو زندگیم زیاد نگرفتم اما همین تعداد که بهم دادن برام ارزشمند هست 

مخصوصن وقتی تازه رفتم تو جامعه و برا اولین برا یه کارخونه موتور کار میکردم یه کارخونه بزرگ که الان دیگه فعالیت نداره  دو سه هفته بود که رفته بودم روز زن بود همه خانم ها رو صدا کردن منم صدا زدن شاید سی نفر خانم صاحب شرکت که الان چهره ش رو یادم نیست یه کم صحبت کرد   و کادو ها رو با ترتیب بهمون داد یه ربع سکه 

وای کلی ذوق داشتم قلبم رو  خوشحال کرد .

اولین هدیه روز زن رو ایشون بهم داد 

بعد این همه سال لطفش رو یادمه خدا بهش خیر بده و سلامت باشه


پرنده

پرنده که پیدا کردم انگاری مریض هست یه چشمش سالم هست و یه چشمش دورش قرمز هست و وقتی هم که تو قفس هست یه طرفه بال میزنه کسی میدونه مشکل چشمش چی هست؟

چی بهش بدم خوب بشه؟؟

درمان داره؟

فکر کنم چون مریض بوده صاحبش ولش کرده

اگه کسی اطلاعاتی داره برام کامنت بزارید ممنون