زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

1400/2

با آقای مورچه رفتیم خونه مادر الیته چون من دیگه نمیخام سوار موتور بشم من زودتر راه افتادم و مورچه یک ساعت بعد رسید 

ار الان به فکر شام فردا هستم  ماتم گرفتاری درست کنم  

که مضر نباشه  راحتم درست بشه 

۱۴۰۰/۱

دیروز یه نفر برام پیام گذاشته بود که اگه برای عنوانهات سخته موضوع بنویسی براش شماره بزن .

منم از این به بعد شماره میزنم  به پیشنهاد یه دوست مجازی 

پیام که از طرفتون میاد رو میخونم خیلی ذوق میکنم برام پیام بزارید ذوق کنم .

امروز یعنی امشب روز مادر هست .هدیه آقای مورچه موبایل بود که هفته قبلی خرید .

فردا هم برم خونه مادرم برای اونم تصمیم داریم پول بدهیم اگه چیزی لازم داشت خودش بخره 

برای مادر شوهر هم که هیچی امسال دومین سالی هست یعنی دو سال از آخرین روزی که رفتم خونشون میگذره 

اخرین باز روز مادر بود که فکر کنم اون موقع اواخر بهمن بود رفتم خونش 

تو سرما با موتور اینهمه  راه رو بعد با بی توجه ای و یه حسی مواج شدم که دخترای این مادر شوهر خوششون نمیاد من اونجا باشم .

حتی رفتم توی حیاط صدای مادر شوهر میا اومد که به  اون دخترش  تلفن زد که بیا دور هم باشیم و التماس میکرد فلانی تنهاس بیا 

اما اون قبول نکرد چون من اونجام بیاد 

و تا اومدم توی اتاق دیگه تلفنش زو قطع کرد 

اون موقع یه حس بد گرفتم اخه اینهمه تنفر که اونها از من دارند هیچ گاه 

درست نمیشه ..

و من همون شب توی دلم تصمیم گرفتم دیگه هیچ کاه پام رو اونجا نزارم که اینطور بی احترامی بهم نشه  حتی با روی خوش خداحافظی کردم اما دیگه نرفتم و 

البته اونهام اصلن براشون مهم نبود هیچ گاه دنبالم نیومدن یا دعوتم نکردن 

ایشالا که کنار دومادها شون خووووش باشن 

واقعن میگم ایشالا خوش باشن .



خدایا امشب که تولد حضرت زهرا و روز مادر هست دعا میکنم که همه بچه ها رو در سلامتی برای مادراشون نگه داری و 

به کسایی که فرزند ندارند هم یه فرزند سالم و خوب و مهربون عطا کنی 

و اونهام طمع مادر شدن رو بچسن 

خدایا دعا میکنم برای زن محمد و الهام و صدیقه و خواهر زن عمو عاطفه و 

عروس علیزاده و 

و خودم یه فرزند سالم و خوب و مهربون و باعث افتخار  نصیب کنی ماها هم طمع مادر شدن رو بچشیم


#روز_مادر

اول بهمن

دیشب یه شب خیلی سرد بود یعنی میدونم شهر سردردم وجود داره اما این آب و هوا خیلی برا ما تعجب آور بود  کاش میتونستم برای همه حیوانات یا ادمهای بی‌پناه کاری کنم توی این سرما  

بعد از صبحم گرسنه بودم چیری هم که دوست داشته باشم هم نداشتیم هی منتظرتونم آقای مورچه بیاد بره خرید کنه اونم اوف خیلی دیر گفت میاد 

منم رفتم توی این سرما بیرون یعنی یخ زدم 

تو مغازه هم هر چی قفسه ها رو دیدم دلم هیچی رو نمیخواست دلم یه خوراکی خوشمزه میخواست  

مثلن یه ظرف آش  یا حلیم   خودم هم که بلد نیستم درستش کنم یعنی بلدم اما اونقدر بد مزه میشه که خودم هم خوشم نمیاد 

رفتم اسنب فود هم گشتم اونا که این دو تا رو داشتن خیلی  خیلی دور بودن 

بی خیال شدم 

خداااا دلم اش و حلیم و کوکوسبزی و یه روسری و یه کفش و کوله پستی و برم دندانم رو کامپوزیت کنم و موهای سرم شفا بگیره و یه خونه باغ و دو تا ادکلن اصل که بوش مست کنه و عینک دودی و یه مسافرت خارجی  و برم جزیزه بالی و .........و کنارش مشکل ناباروری حل بشه و یه بچه سالم و مهربون و .....دلم میخواد..

راستی برای ناباروری این هفته رفتم یه دکتر سنتی خانم که خیلی خیلی ازش تعریف شده کمرم و لیوان انداخت و کلی دارو داد نمیدونم چی میشه اما خب گفتم ایشونم امتحان کنم .