زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

اول بهمن

دیشب یه شب خیلی سرد بود یعنی میدونم شهر سردردم وجود داره اما این آب و هوا خیلی برا ما تعجب آور بود  کاش میتونستم برای همه حیوانات یا ادمهای بی‌پناه کاری کنم توی این سرما  

بعد از صبحم گرسنه بودم چیری هم که دوست داشته باشم هم نداشتیم هی منتظرتونم آقای مورچه بیاد بره خرید کنه اونم اوف خیلی دیر گفت میاد 

منم رفتم توی این سرما بیرون یعنی یخ زدم 

تو مغازه هم هر چی قفسه ها رو دیدم دلم هیچی رو نمیخواست دلم یه خوراکی خوشمزه میخواست  

مثلن یه ظرف آش  یا حلیم   خودم هم که بلد نیستم درستش کنم یعنی بلدم اما اونقدر بد مزه میشه که خودم هم خوشم نمیاد 

رفتم اسنب فود هم گشتم اونا که این دو تا رو داشتن خیلی  خیلی دور بودن 

بی خیال شدم 

خداااا دلم اش و حلیم و کوکوسبزی و یه روسری و یه کفش و کوله پستی و برم دندانم رو کامپوزیت کنم و موهای سرم شفا بگیره و یه خونه باغ و دو تا ادکلن اصل که بوش مست کنه و عینک دودی و یه مسافرت خارجی  و برم جزیزه بالی و .........و کنارش مشکل ناباروری حل بشه و یه بچه سالم و مهربون و .....دلم میخواد..

راستی برای ناباروری این هفته رفتم یه دکتر سنتی خانم که خیلی خیلی ازش تعریف شده کمرم و لیوان انداخت و کلی دارو داد نمیدونم چی میشه اما خب گفتم ایشونم امتحان کنم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.