زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی

دیشب تا پنج صبح بیدار بودم 

از این پهلو با این پهلو میشدم 

بلند شدم یه کم راه رفتم 

نشستم 

موبایل بازی کردم اما خوابم نمی‌برد که نمی‌برد 

لامصب تا پنج فکر و خیال زندگی ولم نمیکنه .

آخرش نمیدونم چطور خوابم برد ه بود .

بیدار شدم یه چرخی زدم رفتم کتابخونه پیش اون خانم که داره از شوهرش جدا میشه و هر روز از خونه میزنه بیرون تو کتابخونه و باشگاه و امامزاده

 می مونه تا شب بشه .

خواستم ببینم میتونم کمکش کنم که متوجه فقط مشکلش رو پول و گذشت زمان حل میکنه .

یه تجربه جالب اینکه ویترین فروشگاه رو من عوض کردم .

کسی مغازه نبود منم شروع کردم یه طرح دادن و هی عوض کردن مدل ها و اخرشم یه ویترین نیمه قشنگ زدم .یه جاهاییش هم که خیلی بالا و دور بود دیگه دستم نرسید عوض نکردم.از خودم راضی هستم .

صبح میخام برم شیک بخرم خیلی دلم شیک میخاد .




نظرات 3 + ارسال نظر
شادی دوشنبه 26 شهریور 1403 ساعت 21:07 http://Manrabekhan.blogsky.com

سلام
خسته نباشی بهار جان
معلومه دختر خلاقی هستی.
چه خوب هوای خودت رو داری و برای دل خودت خریدهای کوچیک می کنی

بهار اسم قشنگیه. ادم دلش می خواد چشماش رو ببنده و در ذهنش اسمت رو تکرار کنه
بهاررررر

مریم و سعید دوشنبه 26 شهریور 1403 ساعت 17:57 http://Saghf.blogsky.com

راستی شیک هم نوش جان

قربانت

سمیرا یکشنبه 25 شهریور 1403 ساعت 05:42

سلام بر شما وقتتون بخیر خدا خیرتون بده که هدفتون کمک به دیگران هست ماشاالله خدا قوت که ویترین رو قشنگ کردین و زیبایی بصری برای مردم خلق کردین شیک رو هم حتما میل کنید ان شاءالله به نظرم این فکر و خیال های ما بی فایده ست، اگه انجام ندیم بهتره

ممنون سمیرا جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد