ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیروز از صبح تا شب تنها تو فروشگاه بودم .
مسئولش و بقیه مسافرت و این طرف و اون طرف بودن .
و من قبول کردم تنها فروشگاه رو اداره کنم.
خودم رو به چالش کشیدم ببینم میتونم تنها فروشگاه بچرخونم.
مسافر تو شهر ما هم زیاد اومده واولش خلوت بود اما از یازده به بعد کم کم شلوغ شد و دیگه اونقدر شلوغ پلوغ شد من فرصت نمیکردم جواب به خیلی ها بودم اما در کل از خودم راضی بودم.بعدشم سیرابی گرفتیم با مورچه رفتیم خونه مادر مورچه و سه تایی شام خوردیم.