یه خاطره که از چهار یا پنج سالگی یادمه
یه خانمی اومده بود تو محل ما عکس میگرفت میرفت چاپ میکرد و عکس رو میداد و پولش رو تحویل میگرفت .
خونه همه رفت و عکس میگرفت
اما از من عکس نگرفتن
من تو عکس همسایه ها هستم .
اما تو عکس های خودمون نیستم.
مادرم با خواهرم ژست گرفته بودن تا خانمه ازشون عکس بگیره
مادرم نگفت من دو تا دختر دارم باید تو عکس باشن
یا منو بشونه کنار خودش و خواهرم یه عکس سه تایی بگیریم
منم هی می پریدم این ور اون ور و میخواستم تو عکس باشم
نمیذاشتن تو عکس باشم .
منم به عالم بچگی موقع عکس دستم رو دراز کرده بودم .که تو عکس باشه
تو عکس مادرم کنار خواهرم نشستن با لباس های مهمونیشون
اون کوشه یه دست دختر هست .