زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

شب اربعین

خونه برادرم یه راه کوچیک به خونه همسایه ش داره یعنی اونا بالا هستن این پایین از سرکار رفته خونه دیده یه کم وسایلش جا به جا شده یعنی چند تا تعییر کوچیک بعد دقت میکنه میبینه عه ۵ تا تن ماهی  نیست 

یه شامپو خارجی و یه کرم چند تا نوشابه و چند تا وسیله مثل این  و میفهمه بچه ها همسایه از اون دری که بین خونشون هست از لای نرده ها اومدن تو خونه این   و این وسیله ها رو برداشتن 

اینم به باباشون گفته و از صبح جنگ و دعوا 

اخرشم باباهه چند تا تن خریده و روغن و دو سه تا نوشابه 

آورده به این داده .

حالا این که میخاد فردا یکی رو بیاره نرده ها رو محکم کاری کنه 

اما  دلم برا بچه ها میسوزه اینقدر دزد 

آینده میخای چکار کنی 

دست بچه ها کوشی های خوبه مادرشون همش کلی طلا داره 

ماشین خوب همه چی دارند اخر بچه رو دزد بار بیارند 

یه بارم بخاطر یه اتفاقی اومدن خونه من 

 تو خونه یه جایی دارم پول صدقه توش میزارم دیدم  پول اسکناسی ها 

نیست .فکر کردم مورچه برده بدهد به یکی 

اصلن به اینا شک نکردم بعدن متوجه شدم مورچه اصلن به اون پول دست نزده و تنها کسی که اومد خونه من بچه های اون بودن .



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد