زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

مسافرت

بالاخره یه جوری تونستم با خانواده مادرم بیام مسافرت 

مورچه نیومد چون پول نداشت 

اینام با من گفتن همه چی می بریم که خرید نکنیم و ارزون در بیاد 

خب الان که وسط مسافرتم میبینم چه بی خود هست با اینکه ناشکر نیستم 

اما خب  وقتی نتونستی بری یه رستوران غذای محلی شهر اینا رو بخوری 

بری تو بازار چهار تا خرید کنی پس مسافرت به چه دردی میخورهد

اومدیم درخت تماشا کنیم 

با خودشون کلی تن ماهی و برنج آوردن اینجا تن ماهی میخوریم با املت 

خدا یکی از اینا رو دست به جیب کن ببره یه غذا از این خوشمزه ها بخره 

گاش پول داشتم همشون رو مهمون میکردم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد