زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

یادم میاد

یادم میاد از گذشته


اون موقع ها که ازدواج نکرده بودم و خب من یه کم  دیر ازدواج کردم 

بابام میاومد تو صورت من دختر بیست و چند ساله نگاه میکردن و خیلی  جدی  با بد اخلاقی میگفت من تا چند سال باید خرج شما ها رو بدم مگه تا ۱۸ نیست .  وکلی حرف بارم میکرد

اون موقع ها دلم میشکست .

یعنی فرو میریختم

بدنم یخ میکرد

خب چکار میکردم اینکا ازدواجم دیر شده مگه تقصیر منه 

چکار کنم حالا دیگه ترشیده شدم .

اونم خرج که نمیکرد یه غذا بود بقیه چیزا خودمون از سرکار باید تهیه میکردیم مثلن لباس و ....



پدر تو حقوق داشتی تو که کلی زمین داری و آینده ت  تضمین بود 

میایی به دخترت این حرف رو میزنی که چی بشه 


چقدر تو اون خونه تحقیر شدم.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.